خدا یا شکرت برای هرباز و هرروز

حرف برای گفتن زیاد دارم ولی دست و دلم به نوشتن نمیره ..بغض دارم اشفتگی در من کاملا مشهود 

خدارو شکر میکنم شرایطم از روز اول بهتره خیلی بهتر واقعا خدارو شکر میکنم .اما بغض لامصب همچنان تو گلو میمونه 

از خدایی که تا این لحظه نگهدار من بوده و هست ممنونم شکر میکنم ...

هرچند یک بخش عظیم مشکلم باقی است نمیخوام از یک سری راهها  حلش کنم ولی گویا ناچارام ...چاره ندارم ....

از خود خدا میخوام کمکم کنه ...کاش توان حل مسدله رو جور دیگر داشتم ولی خیلی راهها زدم نشد 

البته کار خلافی نیست ها ولی دوست داشتم اونجور که میخوام حل بششه نه یک جور دیگه ...اینجور مورد پسندم نیست که متاسفانه هرچی بالا پایین زدم نشده 

خدایا ممنونم باز هم شکر باز هم ممنون کهتوان دادی بهم ممنون که سرکار میرم ممنونم که پناهگاه یدادی بهم خدای شکرت برای سلامتی برای سنجدک مهربون من برای پسرک مظلومم خدای شکرت ..

نظرات 2 + ارسال نظر
زیبا یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 18:22 http://roozmaregi40.persianblog.ir/

سانیا جان. من فکر میکنم تو خیلی سریع نیاز به کمک و مشورت داری. خواهشا کارای از روی احساس انجام نده. به نظرم با پدرت مشورت کن یا هر کس دیگه که قبولش داری

از احساس کاری انجام نمیدم عزیزم .مشورت میگیرم ولی از پدرم که نمیتونم .....
از بقیه برام دعا کنید

غریبه یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 15:21

سلام
همین که در این شهر بزرگ و بی در و پیکر روی پای خودت هستی خدا را شکر
باید به این زن با اراده و مصمم که مشکلات را زیر پایش می گذارد درود فرستاد
هر قدمی که می خواهی بر داری آنرا با خواست خدا مقایسه کن ببین اگه در چهار چوب دستورات خداوند است انجام بده
در غیر اینصورت دل خدا را برای دل خودت نشکن

سلام .من تمام تلاشم رو میکنم که چیزی غیر دستو رخدا نباشه
نه دل نمیشکنم ولی خیلی دلم شکسته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.