ماجراهای جالب

کلینیک اتفاقات جالب زیاد میوفته و هرکدوم برا من گاهیی حسابی خنده داره بعضی هاشون هم متاسفانه غم انگیز ماجراهاش در هر حال جذاب و جالب

با توجه به حضور سنجد تو کلینیک زمان هایی میرم همون جا داره بازی میکنه گاهی هم خوب اذیت میکنه بینواها رو گاهی میخوابه ولی جالب اینجاست تمام مریض ها در صورت نبودش اولین کاری میکنند سراغش از من میگیرند اگه تو سالن نبینندش

خانمی که چندین بار مراجعه داشت .اومده بود وقت بگیره کلی من من کرده و اخر گفت وقت واسه مامان سنجد جون میخواستم ...انفجار خنده تو سالن بنده خدا رو شرمنده کرد ولی خوب حق داشت فامیل من یادش رفته بود . صندوق دار که دیگه غش کرده بود .میگفت شده فامیلیت رو اشتباه بگن ولی به اسم سنجد نه دیگه خدایی اولیش بود

به مریض گفته بودم 24 ساعت رابطه جنسی نداشته باشی بعد یک هفته شوهرش اومد کلینیک گفت خانم دکتر اجازه میدین ما رابطه داشته باشیم..سرخ شدم گفتم ببخشید اجازه رابطه شما دست من نیست که گفت شما به خانمم گفتید .....قیافه من رو تصور کنید خودتون

خانمی با 75 سال سن میاد کاملا مشخص ورزشکار و...مریضی خاصی نداره بیشتر زیبایی میاد من از دیدن این زن لذت میبرم و ارامش میگیرم یک جورهایی شبیه مادرم هست گاهی میگم کاش منم تو 75 سالگی اینقدر خوب باشم .دیروز وقتی داشت میرفت بغلم کرد و گفت من مثل دخترم دوستت دارم ....نمی دونم حس خوبیه این حرف

مریض باحالی دارم عازم انگلیس برا دیدن پسرش .میاد زیبایی و هرروز میگه من دارم میرم چرا خوب نشدم ...سفارت بهش ویزا نداده اعصابش خورد دیروز اومده میگم انگلیس کنسل دیگه واسه چی میای میگه میخوام واسه خودم خوشگل شم....

خانمی اومده  برا لاغری،چند بار گفتند تماس گرفته دارو برا خواهرم بیارند من بیام بگیرم ..خوب طبیعتا من محل ندادم دیروز زنگ زد بچهها گوشی دادند به خودم بهش میگم عزیزم من دیدم شما روباازمایش و... دارو استفاده میکنی و وزن کم میکنی خواهرت چند هزار کیلومتر اون ور تر نمیشه که اینجور دارو داد حداقل باید ازمایش ببینمو شرایط رو بگی ...اومد کلینیک عکس خواهر ش اورده ؟؟؟؟؟ من از عکس دارو بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 ساعت 12:21

سلام انشالله که سلامت وشاد باشین
ایمیل برام فرستادین؟در مورد کاهش وزن
لطفا منو واسه کاهش اشتها ولاغر شدن راهنمایی کنید
من طبعم خیلی سرده واستهام خیلی زیاده
خیلی ممنونم از محبتتون

سلام عزیزم بله میلتون رو چک کنید

نازلی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 ساعت 09:09

منم وقتی خانمهای مسن میبینم که حسابی به خودشون میرسن میگم خداکنه پیری منم اینطوری باشه
گرچه هنوز تو جوونی آدم نشدم به خودم برسم

خخخخ واقعا هم ماها تو جوونیهامون نمیرسیم بهخودمون تو پیری چه کنیم

مه سو سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 21:58 http://mahso.persianblog.ir

عالین مریض هات دختر...

قربونتون ..... تو خودت عالی تری

غ ـزل دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 11:39 http://life-time.blogsky.com/

منم از پیری میترسم اما اینطوری که شما میگی میشه پیر باحال و خوش تیپی بود

اره منم مشتاق شدم پیرشم

غریبه دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 10:55

بالاخره اگه از این نوع خاطرات نباشد آه و ناله ی مریض ها که آدم را افسرده می کند
در ایام جوانی برای تشخیص گروه خونی به درمانگاه رفتیم آن پسر های لوس که با دیدن یک دختر همه اش مزه می ریختند سوزن را زیر ناخنشان فرو می کردند تا خون بگیرند ولی ما که مثل بچه ی آدم سرمون پایین بود یواشکی نک سوزن را به سر انگشت فرو می کردند دو دقیقه بعد هم احساس درد نداشتیم ولی بقیه تا یک هفته درد می کشیدند

واقعا هم ...خخخخ خوب حالشون میگرفتندها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.