مرخصی اجباری

اومدم سریع بنویسم برم .نمیدونم چرا ولی باید بگم اونم با سرعت تمام اینجوری هیچ وقت یادم نمیره

اول اینکه دیروز مرخصی بودم . شوهر همون دوستم که مشکل دارم باهاش جدیدا و گفتم خیلی رفتارش داره ازارم میده دوشنبه شب زنگ زد منم همون زمان مریض خونه داشتم .مکالمه ما اینجوری بود

من بفرمایید ..

شوهرش سلام سانی . خوبی

من ممنون توخوبی

شوهرش : سانی من فردا عمل دارم (لاغری جهت برداشتن معده . 150 کیلو بود ) گ

من : بالاخره کارخودت کردی پشیمون میشی . ولی باشه به سلامتی انشالله

یهو خودش گوشی رو گرفت فردا بچم رو باید ببری .

من : کجا ببرم عزیزم من فردا سرکارم .الانم خونه ام

دوستم : به من ربطی نداره الان پاشو بیا اینجا . صبح ما 6 میخواهیم بریم بیمارستان تو بمون .

من : سنجد خوابیده بد خواب میشه

دوستم : نیم ساعت دیگه دم درتونم بیا بریم .

خوب طبق معمول من لال شدم مریضم رفت اماده شدم سنجد بینوا بغل زدم رفتم . شوهرش رو دیدم بچه استرس داشت گفتم چرابه مادرت نگفتی زنش گفت مادرش شلوغ میکرد . من موافق نبودم و لی خوب غلطی هم نتونستم بکنم .دیدم بردن این بچه هب بمحل کارم ابرو ریزیش بیشترهر پیام دادم مدیرم که مشکل دارم و فردا مرخصی ام .اونم گفت باشه و اینجوری من یک مرخصی اجباری افتاد به گردنم . سنجد هم موند خونه

بچه هارو عصر بردم خونه خودمون خوب معضل ما شروع شد من عصری کلینیک باید میرفتم نه مرخصی داشت و نه چیزی من کلینیک رو اگه بخوام کنسل کنم جزو مقرراتش باید اخرین جلسه قبلش عنوان کنم و علاوه برعنوان با کلیه مریض ها هماهنگ کنم یعنی اینجور نیست امروز دلم نخواست برم بگم نمیرم نه ...

به دوستم زنگ زدم من هردوتا بچه رو میبرم کلینیک چاره ای نیست . گفت نه نبر اونجا عفونت داره مریض میشه . گفتم من بچه خودم رو هم میبرم کلینیک هم خصوصی و امکان مریضی وجود نداره .دیگه نیم ساعت بعد زنگ زد بالاخره به مادرشوهرم گفتم ببر اونجا ..منم بردم اونجا مادرشوهر بینواش هم مونده بود چرا این دیونه ها اینکاررو کردند .بنده خدا اصرار که سنجد رو بزار با نوه من بازی کنه و من نخوام فکر و یال کنم اصرار منم بی فایده بود و سنجد ور نگه داشت منم به هربدبختی رسیدم کلینیک ..بعدم خوب پیگیری وسایل بردن بیمارستان وو... اینکارها ناراحتم نمیکنه وظیفم هست ولی مسئله حرفی نزنند به ادم که دلش بگیره همین من فقط همین رو میخوام

چند تا برنامه اصولی دارم که باید پیگیری کنم و انجام بدم .

کلی کار تو خونه دارم باید انجام بدم اما این خستگی داغونم کرده اساسی

میخواستم سنجد رو ببرم شهربازی که خوب الان هوا بارونیه امشب کنسل

امروز جلسه داشتیم با مدیریت و.... یکی از همکاران سوتی جالبی داده بود یک ساعت بهش خندیدیم ...

بعد دیدم خودم هم سوتیم بدتر از اون بود .همکارمون هماهنگ کننده واسه پروزه تو سایت هست و خوب با نفرات خارجی هم باید هماهنگی رو انجام بده . این شرکت خارجی هم یکم گیج هستند . بعد واسه هماهنگی ورود به سایت داشته هماهنگی انجام میداده بااعتماد بنفس به شرکت خارجی نامه زده که شما مدارک هکارهاتون تکمیل نیست اونم چی کمه ؟ کارت پایان خدمت ....

شرکت اروپایی مونده بود که پایان خدمت یعنی چی؟  کلی فکر کردندو متوجه نشدند بعد نامه زدند اگر همچین مدرکی نباشه ما نمیتونیم وارد ایران بشیم ؟ مدیر عامل ما هم سوژه خنده گرفته و کلی خندیدیم . بعد من رو به همکارون گفتم خانم  م از کجا این ها رو دراوردی گفت شما تو لیست مدارکتون نوشته بودید ........خوب من نوشته باشم دختره گیج من اون رو کلی نوشتم تو باید برا نفر خارجی هم بزنی .... ولی مایه تفریح امروز ما جورشد

خدا یا شکرت برای انچا داده ای و انچه نداده ای که حکمت و رحمت هست هردوش ...ممونم خدای مهربون به خاطر سنجد عزیزم به خاطر گل پسرم برای سلامتی و .....

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مه سو دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 ساعت 01:39

کارت پایان خدمت!!!

واقعا میبینی توروخدا

حانیه پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت 10:24

سلام سانیا جان این دوستت چقدررومخ وبی ملاحظه هست من خواهرم خانه داره یه سفرکاری میخواستم برم قبلش باهاش هماهنگ کردم ببینم میتونم بچه هاروببرم خونش یا نه درحالی که بچه هام خیلی هم کوچیک نیستن شش ودوازده سالشونه این دوستت خوبه نگاه به شرایط تو بکنه ببینهمیتونی بچه رونگه داری یا نه طفلک سنجد که بدخواب شده به خاطر اون ناراحت نشی هاولی دوستت خودخواهه

سللام عزیزم بله متاسفانه دوستم حسابی خودخواه شده شایدم من زیادی حساسم نمی دونم به خدا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.