من در خلال همه زندگی

اینقدر ننوشتم نمی دونم از کجا باید شروع کنم 

سنجد بینوای من همیشه حس میکنم بهش ظلم شده همیشه عذاب وجدان دارم عذاب وجدانی زیاد اونقدر که خودم هم خستم 

از همه آرزوها و موفقیت هام جاموندم خیلی حاموندم افتادم تو مسیری هیچ جوره نمی تونم خودم رو نجات بدم و بیام بیرون 

دلم برای این دوتا طفل معصوم می سوزه بیگناهند و بی کس و کار عین من و سنجد 

و‌ بدترین قسمت ماجرا بیماری هر دو اینهاست ، سنجد پدر نداشت اما این دوتا پدری غیر منطقی دارند که حتی نمیشه برا درمان بیماری اینها اقدام کرد.

هرچند با تلاش زیاد من درمان رو انجام میدم 

خستم خیلی خسته خودم را گم کرده ام اونقدر که جسارت هیچ چیزی را ندارم 


نظرات 1 + ارسال نظر
باشماق جمعه 10 آذر 1402 ساعت 15:31

سلام
روزت خوش باد
یواش یواش یک چیزایی یادم می هید
مثلا تاریخ تولد سنجد ۲۸ خرداد ۹۱ است
شما زن توانمندی هستید مشکلات را با همت و درایت حل خواهید کرد
آیا هنوز ترکیه هستید ؟
همسرتون اهل ترکیه هست ؟

شما خیلی به من لطف دارید بله سنجد متولد ۲۸ خرداد ۹۱ هست
ترکیه نیستم
دو‌ملیتی هست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.