نوشتن آنچه باید دانست

راستش دیگه خسته شدم از محو نوشتن از اینکه فقط گلایه کنم باید بنویسم شاید بچه هام روزی بخونن حداقل براشون مفهوم باشه .

همسر فعلی من دختری از ازدواج اولش داره که الان۱۶ سابق در طی سالهای گذشته آزار و اذیت فراوانی هم از این پدر و هم دخترش به من رسید و  کار به جایی رسید که با تربیت نادرست پدرش،و اجازه ندادن به دخالت من فهمیدم که سیگار میکشه مشروب میخوره قرص میخوره و نقشه کشتن پدرش داره 

و حتی دزدی از مغازه ها مه به خاطر. نیاز مالی نه برای تفریح اینکارو انجام می‌داد وجدانم اجازه نداد با هزار دردسر ترکش دادم ،و خونه نشینی کردم و سعی کردم روش تعییر بدم که موفق هم شدم اولش با تهدید و ترسوندن و بعد با محبت و بعد با جلب توجه و...... 

و الان حدود یک سال و نیمی هست که شرایط من با این دختر اوکی هست و در کنار این مساله متاسفانه برادر شوهرم که همسرش بر اثر سرطان فوت شده بود و ازدواج مجدد کرده همسر جدید حاضر به پذیرش بچه هاش نبود و من در توانم نگه داری یک بچه بود کهاوردم پیش خودم و عملا الان صاحب ۵تا بچه هستم ....