نوشتن آنچه باید دانست

راستش دیگه خسته شدم از محو نوشتن از اینکه فقط گلایه کنم باید بنویسم شاید بچه هام روزی بخونن حداقل براشون مفهوم باشه .

همسر فعلی من دختری از ازدواج اولش داره که الان۱۶ سابق در طی سالهای گذشته آزار و اذیت فراوانی هم از این پدر و هم دخترش به من رسید و  کار به جایی رسید که با تربیت نادرست پدرش،و اجازه ندادن به دخالت من فهمیدم که سیگار میکشه مشروب میخوره قرص میخوره و نقشه کشتن پدرش داره 

و حتی دزدی از مغازه ها مه به خاطر. نیاز مالی نه برای تفریح اینکارو انجام می‌داد وجدانم اجازه نداد با هزار دردسر ترکش دادم ،و خونه نشینی کردم و سعی کردم روش تعییر بدم که موفق هم شدم اولش با تهدید و ترسوندن و بعد با محبت و بعد با جلب توجه و...... 

و الان حدود یک سال و نیمی هست که شرایط من با این دختر اوکی هست و در کنار این مساله متاسفانه برادر شوهرم که همسرش بر اثر سرطان فوت شده بود و ازدواج مجدد کرده همسر جدید حاضر به پذیرش بچه هاش نبود و من در توانم نگه داری یک بچه بود کهاوردم پیش خودم و عملا الان صاحب ۵تا بچه هستم ....

نظرات 3 + ارسال نظر
نوشی یکشنبه 22 بهمن 1402 ساعت 08:52

سلام سونیای عزیز
باورت میشه من تمام این سالها هرهفته صفحه تورو باز میکردم و همیشه در انتظار خبری از تو بودم .خیلی زیااااااد نگرانه سنجد نازنینت بودم .واقعا
عزیزم خیلی خوشحالم که دوباره مینویسی و خیلی نگرانت شدم که درگیره یه زندگی پرتنش شدی .
میخونمت و آرزو میکنم بخاطر سه تا بچه ها خداوند بهت تحمل و قدرت بده

امیدوارم نوشی عزیزم
امیدوارمذممنون ازت که اینقدر مهربونی
نتونستم بنویسم و منتظر گذاشتم معذرت

باشماق یکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت 06:43

این محبت های شما به خانواده حتما کره گشای زندگی ات می شود
درسته سختی می کشید ولی خدا بالاخره جبران می کند

توکل به خدا

اذر شنبه 14 بهمن 1402 ساعت 20:29

سلام.خوبی؟
چه خوب روی دختر تاثیر گذاشتی .ایول داری
یعنی بچه های برادرشوهرت باید شما نگهداری؟؟
چرا آخه
باباشون نگهداره..

سلام عزیزم نه خیلی خوب نیستم کاش خوب بودم
اره خوب متاسفانه نگه نمیدارن منم یکی رو‌تونستم بیارم پیش خودم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.