شکرانه روزهایم

روز پنج شنبه که رفتم خونه . سنجد زود خوابید منم . کارهام کردم روز جمعه از ساعت 8 صبح با سنجد رفتیم همایش تا ساعت 4 بعد از ظهر . وقتی رسیدیم خونه خیلی خسته بودم و سنجد حمام بردم و بعد غذا خوردو خوابید منم مشغول شدم به همه کارهام برسم. دلم خیلی گرفته بود برای تنهایی خودم تنهایی سنجد خیلی دلم گرفته بود . اما میدونم چاره ای نیست ....

باز هم خدارا شکرمیکنم که تن سالمی دارم و با سنجد داریم زندگی میکنیم . دیگه مجبور نیستم خودم و بچم اذیت بشیم . دیشب با یکی ز دوستهام داشتم صحبت میکردم . وقتی سنجد یک سالش بود و من تازه اومده بودم واسه متارکه سنجد رو دیده بود ذهنیتش هنوز همون بود. وقتی گفتم بزرگ شده ... خودم هم رفتم تو خاطرات سنجدک کوچیک من تو اون روزها چقدر اذیت شد چقدر سختی کشید من هم کنارش کشیدم . روزهایی که حتی خونه نداشتم روزهایی که خیلی سخت میگذشت روزهایی که معجزه ای فقط تونست من رو از اون شرایط نجات بده اره درسته معجزه .

تصورش الان تنم رو میلرزونه . یک زن تنها با یک بچه 1 ساله که راه نمی ره و هزار و یک مشکل داره تو شهری مثل مشهد . بدون سرپناه . ....

خدایا چقدر باید شکر کنم برای داشتن سرپناه ...

خدایا چقدر با ید شکر کنم برای تصمیماتم . برای درس خوندنم . برای سر و وضع مرتب خودم و سنجد که اخ اون روزها حتی لباسهام همرام نبود و قدرت خرید یک مانتو اداری نداشتم . خدایا سینم می سوزه از یاداوریش و دلم میگیره از اون روزها

اما خدایا میخوام دوزانو به خاک بیافتم و برای داشتن خدای مهربونی مثثل تو سجده کنم . خدایا چقدر مهربونی و چقدر به من کمک کردی خدایا ممنونم . خدایا شکرت برای همه چیز خدایا من هیچی نیستم هرچی دارم از کرامت و فضل توست خدایا من یک زن تنهام هنوز هم همونقدر ضعیفم خدایا میدونم که باورت دارم و خودت یک نقطه گذاشتی کنار باورم و شدی یاورم خدایا ممنونم

نظرات 2 + ارسال نظر

منم به خدا اعتقاد دارم واقعا نمیشه به وجودش شک کرد.
امیدوارم یه روز این سختیا تموم شه واست

توکل به خودش عزیزم

اذر شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 23:09

واقعا افرین به توکلت و افرین به همتت .
چ شرایط سختی داشتی

ممنون عزیزم. تمام اینها رو مدیون لطف خدای مهربونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.