استراحت هم مگه میشه ؟

اخر هفته ها برخلاف دیگران برای من استراحت نیست بدو بدو و باقیمانده کارهای بقیه روزهاست که جمع میشه با کارهای روتین و این وسط مریض داشتن یهویی هم بهش اضافه میشه پنج شنبه به کلاس و بیمارستان و کلینیک گذاشت جمعه هم همین طور البته کلینیک نبود دیگه .عصرش هم یکی از اشناها که نمیاد کلینیک زنگ زد اومد خونه خوب اومدن و رفتن و...شد دیر وقت که بعد رفتنشون من پریدم سنجد خوابوندم و بدو کارهام انجام دادم و خوب این موضوع تا حدود 1-2 همیشه ادامه داره . بعدم شنبه و باز سرکار . دیروز بعد از محل کارم دیگه خونه نرفتیم با سنجد رفتیم خونه دوستم که شوهرش عمل کرده بود و خوب مهمون داشت موندم یکم کمک کردم و تا اومدیم خونه اخر شب شد .

دیشب متاسفانه فهمیدم این حالت طلبکاری دوستم به بقیه هم سرایت کرده و با مادرش که از شهرستان اومده بود هم کلی دعوا کرد و طلبکارش شد بنده خدا مادرش دیگه اعصابش خورد بود . چند بار به دوستم تذکر دادم و اخرش از دل مادرش در اوردم ولی بردمش تو اتاق و بهش گفتم نگاه کن داری همه رواز دست میدی .

باز طلبکار گفت چرا دوروزه نیومدی خونه ما .گفتم عزیزم من هم کار دارم و خسته میشم پس نباید گلایه کنی من هیچی مادرت رو هواش داشته باش دل نازک شده و......

دوست نداشتم ببینم با مادرش این قدر بد حرف میزنه اعصابم خورد شده بود اخر شب خداحافظی کردیم و اومدم خونه سنجدک خوابید و من فکر کردم والبته این گروههای تلگرامی که نمیذاره ما بخوابیم....خودم هم کم خواب امروز سرکار اومدم از خدای مهربون میخوام کمکم کنه مثل همیشه  گفتم تصمیمات عجیب دارم و میخوام یک پاکسازی کنم دارم انجام میدم ...

خدای تو دانی و توانی بر ما قدرت دانستن نمیدهی ولی توانی ده که بمانیم برسر مشکلات و جا نزنیم

خدایا شکرت ممنونم و منتظر یاری سبزت مثل همیشه هستم

مرخصی اجباری

اومدم سریع بنویسم برم .نمیدونم چرا ولی باید بگم اونم با سرعت تمام اینجوری هیچ وقت یادم نمیره

اول اینکه دیروز مرخصی بودم . شوهر همون دوستم که مشکل دارم باهاش جدیدا و گفتم خیلی رفتارش داره ازارم میده دوشنبه شب زنگ زد منم همون زمان مریض خونه داشتم .مکالمه ما اینجوری بود

من بفرمایید ..

شوهرش سلام سانی . خوبی

من ممنون توخوبی

شوهرش : سانی من فردا عمل دارم (لاغری جهت برداشتن معده . 150 کیلو بود ) گ

من : بالاخره کارخودت کردی پشیمون میشی . ولی باشه به سلامتی انشالله

یهو خودش گوشی رو گرفت فردا بچم رو باید ببری .

من : کجا ببرم عزیزم من فردا سرکارم .الانم خونه ام

دوستم : به من ربطی نداره الان پاشو بیا اینجا . صبح ما 6 میخواهیم بریم بیمارستان تو بمون .

من : سنجد خوابیده بد خواب میشه

دوستم : نیم ساعت دیگه دم درتونم بیا بریم .

خوب طبق معمول من لال شدم مریضم رفت اماده شدم سنجد بینوا بغل زدم رفتم . شوهرش رو دیدم بچه استرس داشت گفتم چرابه مادرت نگفتی زنش گفت مادرش شلوغ میکرد . من موافق نبودم و لی خوب غلطی هم نتونستم بکنم .دیدم بردن این بچه هب بمحل کارم ابرو ریزیش بیشترهر پیام دادم مدیرم که مشکل دارم و فردا مرخصی ام .اونم گفت باشه و اینجوری من یک مرخصی اجباری افتاد به گردنم . سنجد هم موند خونه

بچه هارو عصر بردم خونه خودمون خوب معضل ما شروع شد من عصری کلینیک باید میرفتم نه مرخصی داشت و نه چیزی من کلینیک رو اگه بخوام کنسل کنم جزو مقرراتش باید اخرین جلسه قبلش عنوان کنم و علاوه برعنوان با کلیه مریض ها هماهنگ کنم یعنی اینجور نیست امروز دلم نخواست برم بگم نمیرم نه ...

به دوستم زنگ زدم من هردوتا بچه رو میبرم کلینیک چاره ای نیست . گفت نه نبر اونجا عفونت داره مریض میشه . گفتم من بچه خودم رو هم میبرم کلینیک هم خصوصی و امکان مریضی وجود نداره .دیگه نیم ساعت بعد زنگ زد بالاخره به مادرشوهرم گفتم ببر اونجا ..منم بردم اونجا مادرشوهر بینواش هم مونده بود چرا این دیونه ها اینکاررو کردند .بنده خدا اصرار که سنجد رو بزار با نوه من بازی کنه و من نخوام فکر و یال کنم اصرار منم بی فایده بود و سنجد ور نگه داشت منم به هربدبختی رسیدم کلینیک ..بعدم خوب پیگیری وسایل بردن بیمارستان وو... اینکارها ناراحتم نمیکنه وظیفم هست ولی مسئله حرفی نزنند به ادم که دلش بگیره همین من فقط همین رو میخوام

چند تا برنامه اصولی دارم که باید پیگیری کنم و انجام بدم .

کلی کار تو خونه دارم باید انجام بدم اما این خستگی داغونم کرده اساسی

میخواستم سنجد رو ببرم شهربازی که خوب الان هوا بارونیه امشب کنسل

امروز جلسه داشتیم با مدیریت و.... یکی از همکاران سوتی جالبی داده بود یک ساعت بهش خندیدیم ...

بعد دیدم خودم هم سوتیم بدتر از اون بود .همکارمون هماهنگ کننده واسه پروزه تو سایت هست و خوب با نفرات خارجی هم باید هماهنگی رو انجام بده . این شرکت خارجی هم یکم گیج هستند . بعد واسه هماهنگی ورود به سایت داشته هماهنگی انجام میداده بااعتماد بنفس به شرکت خارجی نامه زده که شما مدارک هکارهاتون تکمیل نیست اونم چی کمه ؟ کارت پایان خدمت ....

شرکت اروپایی مونده بود که پایان خدمت یعنی چی؟  کلی فکر کردندو متوجه نشدند بعد نامه زدند اگر همچین مدرکی نباشه ما نمیتونیم وارد ایران بشیم ؟ مدیر عامل ما هم سوژه خنده گرفته و کلی خندیدیم . بعد من رو به همکارون گفتم خانم  م از کجا این ها رو دراوردی گفت شما تو لیست مدارکتون نوشته بودید ........خوب من نوشته باشم دختره گیج من اون رو کلی نوشتم تو باید برا نفر خارجی هم بزنی .... ولی مایه تفریح امروز ما جورشد

خدا یا شکرت برای انچا داده ای و انچه نداده ای که حکمت و رحمت هست هردوش ...ممونم خدای مهربون به خاطر سنجد عزیزم به خاطر گل پسرم برای سلامتی و .....

 

ماجراهای جالب

کلینیک اتفاقات جالب زیاد میوفته و هرکدوم برا من گاهیی حسابی خنده داره بعضی هاشون هم متاسفانه غم انگیز ماجراهاش در هر حال جذاب و جالب

با توجه به حضور سنجد تو کلینیک زمان هایی میرم همون جا داره بازی میکنه گاهی هم خوب اذیت میکنه بینواها رو گاهی میخوابه ولی جالب اینجاست تمام مریض ها در صورت نبودش اولین کاری میکنند سراغش از من میگیرند اگه تو سالن نبینندش

خانمی که چندین بار مراجعه داشت .اومده بود وقت بگیره کلی من من کرده و اخر گفت وقت واسه مامان سنجد جون میخواستم ...انفجار خنده تو سالن بنده خدا رو شرمنده کرد ولی خوب حق داشت فامیل من یادش رفته بود . صندوق دار که دیگه غش کرده بود .میگفت شده فامیلیت رو اشتباه بگن ولی به اسم سنجد نه دیگه خدایی اولیش بود

به مریض گفته بودم 24 ساعت رابطه جنسی نداشته باشی بعد یک هفته شوهرش اومد کلینیک گفت خانم دکتر اجازه میدین ما رابطه داشته باشیم..سرخ شدم گفتم ببخشید اجازه رابطه شما دست من نیست که گفت شما به خانمم گفتید .....قیافه من رو تصور کنید خودتون

خانمی با 75 سال سن میاد کاملا مشخص ورزشکار و...مریضی خاصی نداره بیشتر زیبایی میاد من از دیدن این زن لذت میبرم و ارامش میگیرم یک جورهایی شبیه مادرم هست گاهی میگم کاش منم تو 75 سالگی اینقدر خوب باشم .دیروز وقتی داشت میرفت بغلم کرد و گفت من مثل دخترم دوستت دارم ....نمی دونم حس خوبیه این حرف

مریض باحالی دارم عازم انگلیس برا دیدن پسرش .میاد زیبایی و هرروز میگه من دارم میرم چرا خوب نشدم ...سفارت بهش ویزا نداده اعصابش خورد دیروز اومده میگم انگلیس کنسل دیگه واسه چی میای میگه میخوام واسه خودم خوشگل شم....

خانمی اومده  برا لاغری،چند بار گفتند تماس گرفته دارو برا خواهرم بیارند من بیام بگیرم ..خوب طبیعتا من محل ندادم دیروز زنگ زد بچهها گوشی دادند به خودم بهش میگم عزیزم من دیدم شما روباازمایش و... دارو استفاده میکنی و وزن کم میکنی خواهرت چند هزار کیلومتر اون ور تر نمیشه که اینجور دارو داد حداقل باید ازمایش ببینمو شرایط رو بگی ...اومد کلینیک عکس خواهر ش اورده ؟؟؟؟؟ من از عکس دارو بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از درون میسازم

واقعا روزهای خوب و بد ما ماندگار نیستند و این یک امر اجتناب ناپذیر ..منم همینم دیروز از دوستم ناراحت بودم امروزم ناارحتم شاید فردا نباشم ولی تصمیم جدی گرفتم دارم به خطا میرم در روابطم ادمهای دوروبرم وکارهام خیلی خطا میرم

گاهی به خاطر محبتی که از درون به ادمها دارم و کم رویی از رک گفتن باعث میشه عقب بیوفتم و خودم رو درگیر روابط با دوستانی کنم که به نفعم نیست من از این مراحل زیاد تو زندگیم داشتم و دارم الان بهتر شده و خوب تونسستم مدیریت کنم که هنوزم کمه وگرنه قبلا بدتر بود حالا باید دوباره بسازم ببینم چه میشه کرد

درهرصورت من به خودم یک بازه 3-4 روزه زمان دارم میدم برای خیلی چیزها گاهی بایدد مسیر زندگیت روتغییر بدی گاه یمکان زندگیت رو گاهی ادمها رو گاهی هم سخت نیست فقط خودت رو باید تغییر بدی ....

باز هم ممنونم زا خدایی که هنوز توان داده بهم بتونم رو روپام بایستم و زندگی کنم وکار کنم  این نعمت بزرگیه

خسته ام از همه ناملایمت ها

 

مشغله ذهنی من اونقدر زیاد شده که گاهی فکر میکنم دارم غرق میشم هرروز بیشتر از دیروزو امید دارم یک روز این شرایط بهتر بشه هرچند خداروشکر میکنم برای اینکه همیشه حمایتم کرده برای تمام لطفهایی که در حقم کرده و میکنه

خدایی که همیشه هوام رو داشته و داره خدای مهربون من شکر میکنم به خاطر تمام الطافی که بهم داشتی و داری

از ماموریت یک روزه هفته پیش که پدرم رو دراورد بگذریم به تعطیلات خسته کننده منمیرسیم که همش  بدو بدو بودم و بعدم جمعه پر از کار من که تبدیل شد به افزایش حساسیت و الان بنده صدای یک خروس رو دارم اینقدر اوضاعم وخیمه یعنی ها ...

شنبه هم اومدم سرکار و شاد و خوشحال

البته من کلا باید جیغ بزنم از دست نظام بانکداری بگیر برو تا....

سالهای قبل که چک داشتم و به دلایلی جناب راهی باعث برگشت اونها شد من رفتم و اون حساب رو بستم مشکل رو حل کردم و تمام حالا استعلام گرفتم هنوز سرجاشون هستند جالب اینجاست من 2 سال پیش استعلام گرفتم نبود اسم چک ها الان مجدد هست میخوام سرم بکوبم به دیوار یکی بگه چیکار باید بکنم ... اونم وقتی من لاشه چک رو هم دادم بانک و الان نمیدونم اینها از کجا اومده واقعا توان ندارم برم دنبالش مشهد و... برم اون ادمها پیدا کنم بگم بیاین رضایت بدین جلو حساب من باز بشه اخه خدایا من چه کنم الان کم کاری اون کارمند بی خاصیت بانک رو که معلوم نیست چک من کوبیده سر قبرش و حالا بعد 5 سال یهو میاد تو استعلام من چیکارش کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من حق دارم عصبانی باشم حق دارم از زمین و زمان بنالم حق دارم جیغ بزنم خدایا سپردم بهت من دیگه توان ندارم واقعا توان ندارم کل کل کنم باهیچ کس

من ادم پرتوقعی نیستم خوب و در مقابل دوستانی که بهم لطف داشتند و لطف دارند همیشه ممنونشونم .معتقدم که دوستان خوبی دارم واقعا هم اینجوریه خیلی از دوستانم تو شرایط مختلف حسابی حمایتم کردند و نذاشتند اذیت بشم در خیلی مراحل . از دوستانی که تو مشهد برا نگه داری سنجد کمکم کردند و خیلی کمک های دیگه که هرگز یادم نمیره و دوستانی که تو تهران همیشه کمک حالم بودند از راهنمایی های روحی روانی و...واقعا ممنونشونم و نمیدونم چه جور تشکر کنم از این دوستان که لااقل ذرهای از لطفشون ر وجبران کنم .

اما خوب من درگیر دوستی هستم که رفت و امد خانوادگی دارم باهاشون این دوست عزیز و رفیق شفیق بنده لطف در حق من داشته و خوب منم همیشه جبران کردم لطف هاش رو میدونید اصلا نمیخوام بحث بده بستون رو بکشم وسط نه . خودم تو این وادی نیستم ولی متاسفانه دوستم هست ...نمی دونم شاید خوبی های زیادی که در حق دیگران کرده و بی پاسخ بوده حالا به جایی رسونده که کارهای خودش رو یادش نمیره

درهرحال من مراوده ام با این دوستم زیاد هست و خوب این مراوده رو واقعا دوست دارم ولی رفتارهاش دیگه داره ازارم میده من دوست دارم کمکش کنم ولی نه اینکه در حین کمک کردن این ادم بخواد بزنه توسرم وحتی لطف من رو اینقدر نادیده بگیره که به من بدو بیراه بگه .باور کنید دقیقا همین ها بدو بیراه ....

چند نمونه مثال میزنم شما بگید من چه کنم .اول اینکه خوبیهای دوستم رو بگم چون نباید بی انصافی کرد .من واسه ماموریتم روش حساب کردم و بچم رو بردم اونجا البته بهش گفتم لطفا صبح بفرست بره مهدکودک که خودش نفرستاده بود و سنجد مونده بود خونه ...خوب درماجرای برگشت من از ترکیه هم کمکم کرد خیلی زیاد منکر نیستم

بچه کوچیک داره همیشه بچش رو میزاره خونه مادرشوهر و خوب هروقت مادر شوهر خسته میشه یا خودش عروس بازیش گل میکنه رومن حساب میکنه منم دوستش دارم و مثل بچه خودم هست البته خوب اینها با شرط اینکه من خونه باشم یا روز تعطیل از نظر من اشکالی نداره قدم اون بچه رو چشم من. بعد از تعطیلات عید مادرشوهرش مسافرت بود و خوب ایشون کلاس دانشگاه داشت زنگ زد به من که مرخصی بگیر و بچه من رو نگه دار .منم گفتم عزیزم من واقعا نمیتونم اینکارو بکنم خونه خاله من نیست که من هرروز مرخصی بگیرم .اونم درست هفته ای که تازه کار شروع شده ولی اصرار که به من ربط نداره ااخرش گفتم میارم شرکت بچه رو . جالب اینجا بود فرمودند نه اونجور بچم اذیت میشه بیاد شرکت باهات . توبمون خونه . من بینوا اون رو زیک کار اداری داشتم سنجد رو 6 صبح از خواب بیدار کردم 7 صبح ماموریت شرکت رو انجام دادم ولی خوب شرکت بهم اجازه داده بود تا 12 پیگیر این ماموریت باشم و من تو فاصله باقی مونده رفتم خونه دوستم و منتظر شدم بچش از خواب بیدار بشه .بعد صبحانه دادم حاضرش کردم و ظهر بردم شرکت و عصر اومدن از شرکت بچه رو بردند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ناگفته نمونه سنجد بینوا رفت مهد کودک ..

چون دانشجو هست من همیشه سعی میکنم کارهای تایپ و ترجمه رو براش انجام بدم و اماده سازی پاور پوینت رو که هزینه اضافه نکنه چون میدونم شرایط مالی همسرش اصلا خوب نیست و الان نمی تونه واسش هزینه زیادی بکنه اما خوب متاسفانه دوستم گاها فشارهای زیادی برا این موضوعات رو من میاره درسته من گفتم کمکت میکنم ولی بهه نظر شما 260 صفحه ترجمه و تایپ واقعا منطقیه !!!!!!! من تو همه روزها کمکش کردم این مورد رو هم انجام دادم حتی با خودم اوردم سرکار و اینها رو انجام دادم و تمام و کمال تحویلش دادم روز جمعه واقعا حالم بد بود نه توان داشتم کار کنم نه حرف بزنم عصرش بخصوص زنگ زد که میام پاور پوینت اماده کن . گفتم باشه فردا شب من واقعا مریضم نا ندارم ..شنبه که اومدم سرکار سرم شلوغ بود . زنگ زد گفتم بعد ساعت کاری میرم خونه زنگ میزنم بیا . که کار پیش اومد و مدیر مون من رو تا ساعت هفت و نیم نگه داشت سرکار جالب اینجاست دوستم زنگ زد که بدقول بی معرفت تو چرا زود نمیری خونه کلا تو کار پیچوندن هستی ولی کورخوندی باید انجام بدی !!!!!!!! گفتم من مجبورم بمونم تموم شد کارم زنگ میزنم بیا خونه ما

دیشب رسیدم خونه واقعا نا نداشتم سنجد بینوا هم مثل من چیزی دادم خورد ودوستم اومد خونه ما از در که وارد شد بد وبیراه گفت که خدا ذلیلت کنه خدا مرگت بده که کار من بمونه واقعا ناراحت شدم من حتی به بچم نتونسته بودم شام بدم اونوقت اینها رو باید بشنوم .و جالب اینجا که شوهر و بچش خونه مادرشوهرش بودند . اومد کارش انجام بدیم بعد وسطش شوهرش زنگ زد ماشین بیار بچه خوابش میاد ما بریم خونه تو هروقت اومدی بیا .... قبلش هم کلی سنجد رو دعوا کرد که سرصدا نکن حوصله ندارم.اون که رفت منم سنجد رو خوابوندم .اومدم کارش انجام بدم دیدم تا خودش نباشه نمیتونم چون باید با نظر خودش پاور پوینت کار میکردم ..نشستم به درس خوندن خودم که اخرهفته امتحان دارم بهش هم زنگ زدم زودتر بیا که من نمیتونم تا نباشی کارت انجام بدم رفت و برگشتش 3 ساعت طول کشید دیروقت برگشت یعنی زمانی که من درسم تمام شده بود و واقعا تایم خواب بود .اومد باز مدعی و جالب اینجا که فهمیدم 20 صفحه رو نداده واسه ترجمه که انجام بدم من بینوا نشستم ترجمه کردم و تایپ همزمان خودشم ترجمه کرد یک بخشی رو من گذاشتم تو پاور پوینت جالب اینجاست تو تمام اینها به من میگفت تو از قصد بد تایپ کردی که من کارم طول بکش هدفت اینه من فردا نرسم به کلاسم و......چند بار بغض گلوم رو گرفت جالب اینجا بود بهم میگفت نمیذارم به هدفت برسی که من بیوفتم .میگم بابا یه من چه تو تایپ تکثیری هم میدی  بعد باید ویرایش کنی زحمت ندادی به خودت فایل رو نگاه کنی حتی !!!! البته حرفاش کاملا جدی هست ها دقیقا با لحن بد و جدی و بدو بیراه ..... و اینجوری بود که من 7 صبح امروز کار کردم تحویل خانم دادم رفت به دانشگاهش برسه و من خسته و کوفته اومدم سرکار . صبح سنجد گفت چرا دیشب شما دوتا اینقدر من رو دعوا کردید من فقط داشتم با ماشینم بازی میکردم ..دیدم بچه راست میگه گفتم مامان جان تو خونه زیادی نباید سرصدا کرد میبرم پارک با اون ماشینت بازی کن عملا پیچوندمش . ولی خودم ناراحت شدم .این شمه ای از کارهای این دوستم هست موارد زیاد که بخوام بگم .نمیگم در حق من لطف نداشته چرا داشته ولی توقعش بالاهست خیلی بالا .میدونم اولین بار که بگم من تایپ هات انجام نمیدم زنگ میزنه میشوره من رو میزاره کنار . من به شوخی هفته پیش گفتم سنجد رو هرهفته که میرم ماهشر باید بزارم پیشت خیلی رک گفت رو من حساب نکن .دحالی سنجد بزرگ هست و فقط یکی باشه بفرسته مهد من خودم بعدش میتونم برگردونمش خونه و بمونه تا بیام ..

اگر این حرف رو من بهش میزدم میدونم خون به پا میکرد ..............

کاش یکم منطق داشت .متاسفانه با تصمیمات عجولانه اش که فکر هم میکنه عقل کل هست با شوهرش سرمایه به فنا دادن و الان حسابی مشکل دار شدند . هرچی به شوهرش هم میگم انگار نه انگار که افتادن تو سرازیری .

چندین بار پیشنهاد کار مشارکتی بهم داده که من یک بارم باهاش اینکاررو کردم والبته چیزی نداشت و کلا تو تهم هست بازار کار الان این نیست که بتونی با فکر های ابتدایی و نپخته به نتیجه برسی و گاهی من اصلا گوش نمیدم که چی میگه

چند بار گفته اره تو که درامد انچنانی نداری بیا ببین دوست من با تدریس خصوصی چقدر درامد داره .میگم بابا جان اون بدبختی هم الان تدریس خصوصی میکنه ساعتی 70-100 اون کلی زحمت کشیده الان اینجوریه من ناشناخته که اینطور نیستم بعدم هرکسی را بهر کاری ساختند .از نظر اون همه کار پول توش هست که البته من معتقم هست ولی نه اینکه بخواهی فقط واسه سیم کارت فعال کردن خطی 2 ماه طرف رو معطل کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بعدم بگی تقصیر تو بود کارمون نگرفت

الانم گیر داده برنامه نویس پیدا کن من طرح بدم اپلیکیشن بنویسه میگم بابا جان اونی برنامه نویس با 100 ت که نمیاد سورس برنامه بهت بده یا باید هزینه کنی و بعد هم فکر نکن با دوتا برنامه و طرح خودت برنامه نویس میشی .مدعی که پارک علم و فن اوری به من رایگان هزینه میده . در حالی من چند تا طرح ثبت داروو وو.... دارم که طی باند و باند بازی جامعه ما مسکوت مونده منم ترجیح دادم به پول زیاد فکر نکنم وهمون دونه ای و بسته ای خودم بدون برند بفروشم بهتره تا اینکه گیر یک عده بیوفتم کلاهم رو هم بردارند . به همسرش گفتم بیا هم خودت برو دنبال یک کار ساده هم زنت بذار بره کار کنه دیگه از جیب نخورید میگه کار زیر 5 ت حقوق نمیرم !!!!!!! میگم برادر من مگه دکتری بهت بدن اخه ؟؟؟؟؟/

میگم بزار زنت بره میگه اره ساعت 10-3 بره خوب یکی نیست بگه کی کارمند میخواد اونم اینقدر بی تایم ....

خدا کمکشون کنه واقعا دوست ندارم اینقدر چالش داشته باشند و عصبی باشند دوست دارم شرایطشون مناسب بشه ولی کاش یکم قدر شناس زحمات دیگران بودند