از مرگ برگشتم به زندگی

دیشب شب سختی بود مرک‌رو‌با چشم خودم دیدم. و‌فهمیدم که در چه وضعیت ناجوانمردنه ای دارم زندگی میکنم

برای توضیحش باید برگردیم به ۱۵-۱۶ ماه پیش که اقامت برادرزاده تمام شده بود و برای تمدید باید پاسپورتش تمدید میکردیم و سفارت لعنتی اریان تو شهر ما نبود مرد گفت بامن بیا کفتم من دوتا بچه کوچیک دارم یکی رو همراه بیارم گناه دارن اذیت میشن واقعا دختر کوچولوی من از من مادری ندیده بس که مجبور بودم عین سگ دنبال این مرتیکه این طرف اون طرف برم 

داد با دعوا رفت زنگ زد میام بیا بریم گفتم نمیام و اومد خونه و جلوی چشم دونفر که تو خونه من کار می‌کردند من رو به باد کتک گرفت 

نه یک دقیقه ها ساعتی فقط میزد و اخرش هم با کوبیدن سر من به چهارچوب در کتک تمام شد اون دونفر هم نتونستن کاری کنند و من سرم شکست و متاسفانه خونریزی شکمی داشتم 

یک هفته بعد که خونریزی ادامه داشت رفتم دکتر و فکت احتمالا رحم  از دست دادی دیگه مهم نبود برام واقعا میگم هیچی از خودم مهم نبوده و نیست دیکه 

و یک ماه بعدش که دوستم از ایران اومده بود رفتیم دکتر زنان گفت که باید رحم تخلیه بشه و من مدتی دارو مصرف کردم وبعدم کلا بیخیال شدم  روند درمان رو 

اومدم اینجا و دوماه پیش متوجه تاخیر در ماهیانه شدم و خوب ابتدا فکر کردم بدبختی جدید و بارداری هست که گویا فقط یک مشت ساک خالی بود 

اول به این مرد نگفتم و از اونجایی خیلی فضول هست از طریق خوندن پیام واتساپ من با دوست پزشکم متوجه شده بود و فکر‌کرده بود باردارم و‌میخوام بندازم  و میگفت ننداز که بریم دومنیکن باهاش پاسپورت بگیریم 

و‌خوب برفتیم دکتر و‌گغت تخلیه باید بشه ، و‌از اونجایی بیمه و نیست هزینه بالا بود با دکتر صحبت کردیم کلی تخفیف و .. برم برا تخلیه که روز‌عمل گفتن نه اشتباه شده و هزینه این عمل دوبرابر منم از همون جا برگشتم و‌گفتم باشه خالا خودم پول جور کنم ، این که میگم فکر‌نکنید پول نداریم ها داریم اما فقط  برا مشروب خوری ها برا خرید های بیخود برا ول خرجی 

نه برا اجاره خونه نه برا مدرسه بچه ها و نه سلامت ما نه برای اینها ما پولی نداریم 

بعد هم که برادرزاده اورژانسی عمل شد دیکه خودم دست به کار شدم و بدون اینکه به کسی بگم تلا کردم بدون جراحی تخلیه بشه و موفق شدم و دیشب با خونریزی ‌و درد شدید تا صبح تخلیه شد 

قشنگ مرگ رو به چشم دیدم و تنفرم بیشتر شد تنهای تنها زمین رو گاز زدم و صدام در نیومد که کسی از خواب بیدار نشه 

‌‌و نفرتم اونقد زیاد شده که میتونم بکشمش 

به خاطر بچه هام مجبور به زندگی و ادامه حیات هستم کاش می‌شد این مرد یک جور از زندگی ما حذف می‌شد کاش راهی داشتم برای فرار به جایی با بچه هام و آرامش گرفتن 

نظرات 3 + ارسال نظر
نوشی یکشنبه 22 بهمن 1402 ساعت 09:01

سونیا تو خانم دکتری
دختر تو یه بار خودت و سنجد رو از رو زمین بلند کردی
من همه اون روزا و نوشته هاتو یادمه
بلند شو
قوی باش
رها کن
حتی اگه اعتماد به نفست رو ازت گرفته
بلند شد

باید تلاش کنم
باید اعتماد بنفس از دست رفته ام رو بدست بیارم باید نجات بدم خودم و بچه هام رو

اذر چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 16:50

سلام..خوبی
امشب شب مبعث ..شب خاصیت..دعا بالا می‌ره.
به ویژه متوسل شدن به امام علی حاجت بگیر اوضاع درست بشه..

سلام مرسی
خیلی متوسل میشم
کلا آویزونم

باشماق چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت 09:46

با درود
قبلا تجربه خروج با سنجد از ایران را بدو مجوز پدر داشته اید
الان هم اگه زندگی برایت سخت هست و همسر کمک که نیست یک بار بر دوش ات هست فکر و بکری بکن
اگر پناهنده ی اجتماعی بشوید درسته اولش سخت است ولی بعدا زندگی آرومی خواهید داشت

کشوری که هستم در حال حاضر پناهنده پذیر نیست و. مشکل اینجاست من باید برم جایی تا پناهنده بشم کجا برم و چطوری برم
با پاسپورت ایران هم که هیچ جای درست حسابی راه نمیدن خداروشکر
و بقیه هم ویزا می‌خواد که با وجود این چطور ویزا بگیرم
و الان اینجا گیر کردم بدجور
دعا کنید برام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.