روز مرد و تعطیلاتش


روز مرد مبارک باد

روز 4 شنبه از سر کاررفتم خونه ، با سنجدک مشغول کیک پختن شدم چون شب عید بود طبق معمول حوصله نداشتم برم شیرینی فروشی . کیک پختم و بعد سنجد خورد و تا دیر وقت بیدار بودم بعد هم خوابیدم مشغول کارهام و درس خوندن شدم امیدم این بود روز بعد تعطیلم نه کاری بود نه دانشگاهی ....صبح سنجد زودتر بیدار شده بود بهش صبحانه دادم و باز خواب . واسه نهار خونه یکی از دوستان دعوت بودیم با سنجد رفتیم و شب برگشتیم خونه شبش هم باز دیر وقت خوابیدم چون حسابی سرم شلوغ بود ولی دم دم صبح سنجدک تب کرد و مسمومیت داشت ...دیگه مصیبت من شروع شد ار 5 صبح مرتب تبش چک کردم،بردم دستشویی ،دست و پا شستم و.... بچم هم خیلی مظلوم دراز کشیده بود ونات نداشت پاشه بشینه هرچی هم میدادم نمیخورد تا شب هرکاری تونستم کردم دیدم نه فایده ندارهخ اخر شب بردمش دکترکه اونم تشخیص ویروس داد و داروی خاصی به سنجد نداد. انگار داروهای خودم بهتر بود . شب تا صبح کنترل تب میکردم .یکی از دوستان اومده بود خونه ما و امروز گذاشتم پیش سنجد بمونه و خودم اومدم سرکار ...

دکتر رفتن ما پر از ماجرا بود اول اینکه به سنجد نگفتیم میبریمت دکتر با دوستم بردیم به بهانه دل درد دوستم دکتر از سنجد پرسید خوب گل پسر چرا اومدی دکتر گفت خالم دلش در د میکرد ..دیگه من توضیح دادم به دکتر و انصافا دکتر ارتباط خوبی با سنجد برقرار کرد ...به دکتر گفتم از صبح دارم تبش کنترل میکنم با این روشها .. بخصوص از روشهای طب ستی که میگفتم میخواست من رو خفه کنه . یک بخش بهش گفتم کاهو رو کبدش گذاشتم گفت چرا ؟ گفتم که سرد کنه تبش پایین بیاد ،بعدش گفتم اره این بچه کلا شکمش خوب کار نمی کنه. دکترم لطف کرد ضایعم کرد و گفت به جای کاهو گذاشتن رو شکمش بده بخوره که شکمش خوب کار کنه ....

البته این تب بهانه ای شد تا من تابوی بیماری سنجد رو بشکنم و مجدد چکاب کنه دکتر ،از اونجایی که دکتر بیمارستان متخصص اطفال بود . منم از فرصت استفاده کردم و راجع به مشکل سنجد که احتمال عمل داشت و من دست و دلم میلرزید ..جوری که یکی از دوستهام میگفت یک روز میرم مهد دنبال سنجد تا بیای بردم جراحی کردم و اوردم تا اینقدر تو اذیت نکنی خودت رو ...ه روقت حرف مشکل سنجد میشد من های های گریه میکردم کم کم بغض میکردم ..قبلا هم گفتم من دل ندارم بچم بفرستم اتاق عمل تا اینکه دیشب تابو شکست . با دکتر راجع به مشکل سنجد حرف زم دکتر هم بررسی کرد و گفت نه مشکل حل شده دیگه نیازی نیست عمل کنی ... البته عکس و سونو بور بگیر ولی عمل دیگه نه....

خدای من چه جوری باید شکر کنم ؟ خدای من چه جوری گریه کنم ..خدای ادیشب تا صبح بالا سر بچم شک رکردم و میدونم کمه .. هر روز شکر کردن کمه ... کلی نذر دارم بابت این مسئله . دست و دلم سست نیست دیگه محکم شدم خدا یتو کرامت زیاد بهم نشون دادی یک یاز یکی بیشتر و بهتر خدای من منتظر کراماتت میمونم میدونم صبرم کمه بخصوص برای سنجد .

خدای من شفای همه مریض ها رو میخوام بخصوص بچه ها که برای مادر سخت ترین درد درد مریضی بچش هست خدایا شکرت میکنم خدایا من خیلی حقیرم ولی تو من رو همیشه نگاه کردی خدای ممنون که اینقدر لطف داری بهم

واقعا راهی برای رهایی هست ؟


 

دیروز گفتم که راهی کلنجاررفتم باهاش بعدش نت گوشیم خاموش کردم عصری میخواستم برم خونه روشن کردم دیدم زده اره حق خروج سنجد رو میدم به شرطی پدرت بیاد تعهد بده به من بگه تو کجایی . منم قاطی کردم گفتم من 100 تا مرد زیر دستم کار میکنند فکر میکنی میخواه یمن رو بشکنی تو فکر کردی من ادم قدیم هستم بلایی سرت میارم مرغان اسمون به حالت گریه کنند ها فکر کردم به همین کشکی هست هر غلطی دلت خواست بکنی برو گزارش اشتباه دادند بهت من برام تو تموم شدی انگار مردی و دیگه زنده نیستی (اشاره به خواهرش که فک میزد با من قبلا)

بعد زد امیدوارم طلاق تموم بشه منم دیگه باهات صحبت یا بحثی نکنم .گفتم چی فکر کدی با خودت فکر کرید من عاشق چشم و ابوری تو ام و الان میمیرم . برو خدا روزیت جای دیگه حواله کنه . ننگ دارم اسم تو رو من و بچم باشه خیلی پررو شدی ها تو در حد من نیستی  .دیگه حساب یگند زدم بهش چون داشت پررو بازی در میاورد . بعدم گفتم زودتر تموم کن که نم یخوام دیگه اسم منحوست رو تلفنم ببینم.....بله این ادم اینقدر بیشعوره اینقدر ... ..دیگه بهش فکر نکردم . بلاک شکردم و گفتم تا چند روز دیگه بذار بلاک بمونه یکم حالش بیاد سر جاش .. بعدم رفتم خرید و مریض داشتم کلینیک ...اومدم خونه که جناب سنجد پرید رو دستم دستم اساس ضر بدید بستمش دیدم سنجد بغض کرده مجبور شدم بازش کنم ....دیشب از درد نخوابیدم .خونه هم مریض داشتم با همون دست کار کردم ...

خدای شکرت . به خاطر همه چیز برای سنجد نازنینم برای مهربونیهاش . برای کارم برای روزهای خوبی که دارم و روزهای خوبی که گذروندم .برای روزهای خوبی که درپیش دارم..

مهمون یاخر هفته کنسل کردم چون یکسری از مهمونها رفته بودند شهرستان و نمیشد بیان منم اگه مهمون یمیگرفتم باید دو قسمت میکردم که اصلا به صلاح نبود ترجیح دادم یک بخشی باشه ...

راستی ماجرای ازاده و فرزاد یکم بد داره میشه ... ولی الان فرصتش نیست بعد براتون میگم . چون حسابی پیچیده شده همه چیز ...

فرزاد شنبه از ایران میره ،همین قدر بدونید نشد وکاش دل بکنند البته هنوز دو روز فرصت هست ها ...