روزهای خوبم

یک روزهایی هست تو زندگیت دوست داری که همین جور اروم بمونه . این روزها روزهای بدی نیست . از استرس من کم شده از یک سری افراد هم خبرهای خوبی شنیدم اینکه این ادم هیچ اقدامی نکرده و خوشبختانه رفته ولایت خودش . انشالله که همیشه همونجا بمونه و با من کاری نداشته باشه با من و فرزند دلبندم .

نظریه تمام افراد هم اینه که این فرد فقط دنبال پول و باج گرفتن بوده و دیگر هیچ

اما تصمیم من برای رفتن از مشهد البته اگر کار مناسبی پیدا بشه جدی هست در این میان یک مورد تحصیلی هم پیش اومده که خوب خیلی خوب هست اما هزینه زیادی هم داره . توکل به خدا کردم اگر کار خوب جور بشه واسه ادامه تحصیل میرم . هم میتونم تو تهران موقعیت تحصیلی خوب داشته باشم و بعدش هم کار خوب . چون راحت میشه مستقل کار کرد با اون مدرک .

و هم اینکه از نظر کاری میتونم خوب باشم برای سنجد هم موقعیت و امکانات خوبی پیش میاد خدایا ممنونم برای همه چیز برای موقعیت مناسبی که هست برای همه چیز خدایا ممنونم برای ارامشی که دوباره دادی و هدیه تو به من سنجدک من

خدایا ممنون برای همه چیز

امروز میرم شهرستان . خونه پدرم دل خوش از رفتن ندارم ولی خوب میوه های فصل و وروحیه سنجد موثر هست

استرس های تمام نشدنی من

یک شنبه شب یک خورده خرید کردیم و رفتیم خونه سنجد رفت  با بچه ها بازی کنه منم با همه خستگی خودم رفتم تو حیاط تا بچم تنها نباشه  که یک ساعت بعد خودش خسته شد اومد خونه رفت تو حمام اب بازی و منم مشغول کارهام شدم . بعد سنجد رو خوابوندم . یکی از افراد با نفوذ که اشنایی مختصری با من داشت تماس گرفتم خیالم رو راحت کرد که پیگیر هست و کمکم میکنه و نگران هیچی نباشم و اون ادم نمی تونه هیچ غلطی بکنه که البته باز هم من استرس داشتم ولی خوب سعی کردم به خودم مسلط باشم و رفتم رنگ مو که تو خونه داشتم اماده کردم و به سرم رنگ زدم و بعد دوش گرفتم و خوابیدم تا امروز صبح که از خوب بیدار شدم تو راه با سنجد بودیم که یک ماشین تعقیبم کرد . چون با سنجد بودم نم تونستم برخوردی داشته باشم یا حتی بخوام به پلیس زنگ بزنم ...

اون ماشین هم تا کوچه مهد اومد و بعد هم گورش گم کرد رفت ولی استرسی به من وارد شد که صدام میلرزید سنجد رو مهد گذاشتم و خودم اومدم سمت شرکت البته اون ماشین هم غیب شد و همین بیشتر نگرانم کرد به مهد سفارشات رو کردم ولی واقعا استرس داره خفم  میکنه خدایا خدای مهربون من کمکم کن . خدایا ارامشم رو بهم برگردون خدایا کمکم کن خدایا دستهای من رو بگیر

خدایا خدای مهربون من دستهام رو به سمت تو اوردم .

میدونم تو شهر امام مهربانیها هستم میدونم اونی که ضمانت اهو رو میکنه ضمانت من رو هم میکنه .

خدایا ممنونم که تو این شهرم خدایا ممنونم برای همه چیز خدایا یک ارامشی عطایم کن

سخت کار میکننم

روز شنبه صبح همراه سنجد رفتیم و سنجد رو گذاشتم مهمد کودک و پس از سفارشهای اکید اومدم شرکت که خوب به دلیل نرسیدن یک سری مدارک مسئول مربوطه حسابی گند زد بهم و کلی قاط زدم ولی خوب خدا رو شکر کردم که فقط معضل کاری هست ارامش خوبی تو صدام بود تو رفتارم . و خوب به دلیل شرایط کاری تا 8 شب شرکت بودم و بعد با سنجد رفتیم خونه اما از روز یک شنبه دوباره استرس هام شروع شده دوباره دارم میترسم نمی دونم چرا خیلی ذکر میگم از خدا خواستم دلشوره هام ازم بگیره . یک شنبه هم تا عصر شرکت بودم و حسابی با سنجد همراه هم بودیم اما مشغول کار.....

خدایا شکرت برای هم هچیز خدایا ممنونم .

خدایا خودت کمکی کن . خدای بزرگم من به کرامت تو ایمان دارم

ارامش من

نمی دونم  تا کجا گفتم واستون از اونجایی که عکس این ادم تو صفحات اجتماعی دیدم و تنم لرزید و روز پنج شنبه که مهمونی رفتم و تو جمع دوستان خوب هم به سنجد خوش گذشت و هم واسه من تجدید روحیه خوبی بود.

بعد از مهمونی هم یکی از دوستان گلم زنگ زد که بیا شب خونه ما و نمیخواد بری  خونتون . منم شب رفتم اونجا خوب بود خدا رو شکر تا عصر جمعه اونجا بودم و عصر جمع اومدم بیام شرکت که تو هماهنگی همکارم گفت اره خدماتی شرکت گفته سنجد میادو به هم میریزه منم چون از قبل مجوز بردن سنجدرو به شرکت داشتم ناراحت شدم و شرکت نرفتم و اومدیم با سنجد خونه . حمام بردمش و بعد هم شام خوشمزه واسش درست کردم کمی از استرس هام کم شده دیگه اروم شدم  . خدایا شکرت برای ارامشم خدایا شکرت برای همه چیز خدایا شکر

حس من

میدونید به احساسم مطمئنم به حس ششم ایمان دارم چند روز گذشته این سینه من می سوخت میدونید قشنگ خطر رو احساس میکردم  و خوب امروز با عکس های تلگرام و الین فهمیدم که کاملا درست بوده اون مرد مشهد بوده نمیدونم الانم هست ایا یا نه؟ هیچی نمیدونم فقط تنها چیزی که میدونم اینه که حدس و گمان اطرافیان اشتباه شد و اون اومده بود مشهد اتفاقا خیلی هم جاهای دیدنی رفته و عکس هاش گذاشته . دیروز برگشتم خونم اون ریسک رو قبول کردم .

میدونید حرف  برخورد دوستم خیلی بد بود واقعا دلم شکست اصلا توقع همچین چیزی رو ازش نداشتم چون خودم همچین ادمی نیستم ولی وقتی همچین برخوردی دیدم واقعا دلم شکست . ولی خوب خدا بزرگه  منم خدایی دارم.

امروز یک مهمونی دعوتم امیدوارم که به سنجد خوش بگذره بیشتر به خاطر سنجد دارم میرم مهمونی چون نمیخوام این ت خونه موندن ها و تعقیب و گریز ها تو روحیه بچم تاثیر بذاره ...

البته دوستان معتقدند که اون ادم برگشته شهرش و اونجا با اینترنت پرسرعت این عکس ها رو گذاشته ولی باز یک چیز دیگه هست که اگر اینجوری نباشه و هنوز مشهد باشه چه برسر من میاد

خدایا میدونم تو کریمی دل به تو دادم و دل به تو سپردم تو تمام این لحظه ها منتظرم ببینم مثل همیشه چه جوری من رو حفظ میکنی ...

نیازی نیست نگران باشم میدونم که همیشه دستم رو تو مشکلا میگیری و نمیگذاری مشکلی پیش بیاد خدایا برای همه چیز ممنونم

خدایا شکر برای توانی که بهم دادی خدایا شکرت برای وجود سنجد عزیزم . خدایا شکرت برای همه چیز .

خدایا کرامتت رو میخوام مثل همیشه