-
این روزهای من
یکشنبه 30 مهر 1396 04:10
اینکه ساعت چهار صبح پست میدارم خنده داره ولی مسئله اینه واقعا درگیرم .دانشگاه نفس های آخرش رو میکشه بهتره بگم داره منو مجبور،به نفس های آخر میکنه. نه که آخرش باشه نه افتادم به عملی و مقاله و پایان نامه جوری که هرچقدر بدو بدو داشته باشم همون قدر زودتر جمع میشه .وقت کم میارم سنجد پیش دبستانی میره و طبق ضوابط مشق و درس...
-
چه جورمیگذرد روزهای من
جمعه 14 مهر 1396 02:43
بگم کمبود وقت یا بگم تنبلی نمی دونم هرچی هست افتادم تو یک دوره روزمرگی که توش وبلاگ و وبلاگ نویسی و وبلاگ خونی سهم زیادی نداره .قبلا صبح به صبح بیدار میشدم و نیومدن سراغ وبلاگ ها اما الان نه . البته باید بگم متاسفانه تلگرام زیاد وقت میگیره هرچند هیچ چیز و هیچ جا برا من وبلاگ نمیشه . بعد جدایی که شاید فصل جدیدی لز...
-
تمام شد قصه من
دوشنبه 27 شهریور 1396 14:42
امروز تمام شد همه چیز تمام شد. مدت زیادیه درگیرم درگیر طلاق از راهی درگیر لج کردن هاش درگیر ازارو اذیتهاش که تا لحظه آخرم ادامه داشت حتی تو دفتر خونه کشید برگه حضانتی پرنشده بود و من آنروز قبل دفترخانه طلاق گرفتم برگه رو دادگاهی که دیروز رفتم و.قاضی که تا عادلانه تمام حق پنج ساله من و این همه مصیبتم رو زیرپا گذاشت...
-
امد نشانی که منتظر بودمش.....
سهشنبه 24 مرداد 1396 12:07
گفته بودم بهتون نمی نویسم تا اخبار خوشایند نیاد. خوب واسه خبر دادن باید برگردم به چند ماه قبل راهی و من درگیرو دار بودیم اون. وکیلی معرفی کرده بود تو شهر ما که از من به جرم آدم ربائی شکایت کنه و خوب نتیجه نگرفت و نقشه اش نقش برآب شد که ماجراش بس طولانیه اینجا کوتاه میگم. از طریق آشنایی متوجه شدم و با تهدید و ....راهی...
-
خبری رسد زنشانی
دوشنبه 9 مرداد 1396 14:44
نشسته ام به نشانی که این نشانی برامد زنشانی به نشانم .... چندی است منتظر و سردرگمم یک سری کارها دارم میکنم که همشون مستلزم رسیدن چند خبر و خدایی که داره میبینه من شکر گذارش هستم و مطمین که کمکم میکنه خدایا من منتظرم میخوام این روزها تموم شه و بعد بنویسم بعد بیان بگم .تا خبر خوب نیاد دیگه نه مینویسم نه میگم
-
انتظار دارم ....
سهشنبه 3 مرداد 1396 13:31
شده یک جایی از زندگی برسید به نقطه ای که بگید خدایا بقیش دیگه دست رو دست میذارم من حرکت نمیکنم برکت میخوام من رسیدم به نقطه ای کاری از دستم برنمیاید واقعا هیچ کاری برنمیاد من ناتوانم و فقط منتظر خبر خوش شکر گذارم برای خبرهای درراه خبرهای خوب زندگی و....همه چیز خوب خدایا ممنونم ولی سپردم به خودت دیشب مهمان بودم خونه...
-
شکر به شکرانه انچه دادی
یکشنبه 1 مرداد 1396 09:16
اخر هفته و تعطیلات تمام شد تولد تمام شد . تولد دیگه ای بود دیشب که خوب با توجه به راه دور بدون حضور من برگزار شد . به قول یکی از دوستان هرجای دنیا تولد باشه سانیا میره . من و سنجد روزهای ارومی رو داریم میگذرونیم و خداوند رو شاکرم به خاطر همه چیز خدایا من بنده بدی هستم مبینم تو داری کمکم میکنی میبینم و باز گلایه میکنم...
-
روزهای خوب منتظرتونم
چهارشنبه 28 تیر 1396 14:39
یک روزهایی هست پر از گلایه ای و روزهایی هست پر از تشکر خبری در راه هست خبری خوب روزهای خوب و من منتظرم نمیدونم چی بگم دست تقدیر داره سمت خوبی میره و من همش دعا میکنم اخر وعاقبت ماجرا ختم به خیر بشه شما هم دعا کنید برای هر انچه خیری که باید در مسیر ما قرار بگیره من منتظر هستم و میدونم این انتظار پایان داستان هست روزهای...
-
نخوابیدن ها
دوشنبه 19 تیر 1396 10:08
دارم حساب میکنم شاید دو هفته ای هست من خوب نخوابیدم .واقعا نخابیدم ها .دقیقا از اواخر خرداد بود دقیقا از روزهایی که دنبال تصمیمات مهم ززندگی میرم دقیقا از همان موقع خواب من فقط به بیهوشی از خستگی معطوف ده بقیه اش رو که یا توراه ولایت بودم و یا رفتم اونجا دادگاه و...هه این وارد اعصابم به هم ریخت و خواب رو از من گرفت از...
-
این روزهای سردرگم
پنجشنبه 15 تیر 1396 09:46
وسواس گرفتم وسواسی شدم خودم میدونم .به خودم گیر میدم و خوب خوب نیستش از قیافه ام باز ناراضی ام دماغم برام شده معضل از طرفی دلممیخواد عمل کنم از طرفی به خاطر یک سری اقدامات نمی تونم مشکل هزینه یک طرف زمان و مرخصی داستانش جداست تو محل کارم به خاطر موضوعی خواستم استعفا بدم و خوب خداروشکر خیلی بقیه جدی نگرفتند گویا...
-
تعطیلات من
دوشنبه 12 تیر 1396 09:51
عید و تعظیلات تمام شد من تازه از سفر برگشتم دوشنبه رفتم و دیشب برگشتم دوست نداشتم برم چون برای خانواده من مهم نبود رفتن یا نرفتن من من فقط رفتم که سنجد باهاشون بازی کنه و از اون طرف پرونده طلاق با راهی رو تموم کنم لابد میگید ولایت چرا؟ خدا ذات ادمهی بد رو درست کنه خودش. چند ماه پیش متوجه شدم که راهی از من به جرم ادم...
-
روزهای درگذر
یکشنبه 4 تیر 1396 12:14
رمضان زور اخرش رو زد امروز 30 رمضان هست امسال نتونستم کامل روزه بگیرم این چند روزاخر با بیهوشی و غشی که یکی دوبار داشتم مجبور شدم ببازم به رمضان پنج شنبه تولد سنجدک با حضور دوستانم بود که کلی خوش گذشت و اخر شب اومدیم خونه جفتمون بیهوش شدیم جمعه رو یک تایمی مهمون داشتم و بعدم مهمون بودم .. قراره امشب یا فردا برم ولایت...
-
نتیجه گرفتم ....
پنجشنبه 1 تیر 1396 11:33
رمضان داره زور اخ ررو میزنه من تصمیمات زیادی گرفتم برای اولین بار قبل از هراقدامی و اینکه بخوام مشاورهام فردی غیر مشاور باشه با اینکه مخالف مشاوره رفتن بودم و مشکلاتو معضلات زیادی مشاوران عزیز برام بوجود اوردند اینبار تو دوراهی زندگیم از یک مشاور خیلی معروف که دوستم میرفت پیشش و راضی بود و زا طرفی چند نفررو فرستاده...
-
عجیب حالی دارم
شنبه 27 خرداد 1396 09:48
این شبهای قدر عجیب پریشونم . دلم گرفته و هرشب تا سحر یا اشک دارم و یا استغاثه نمیدونم دلم اروم نمیگیره . ارامشی میخواهم از جنس خودت تصمیم های بزرگ میگیرم و زیر این تصمیم ها کمر خم میکنم من تنهایی هام رو در خودم حل میکنم سنجدکم رو بغل میگیرم و اشک میریزم ...این میشه حکایت این روزهام تولد سنجد هست البته 28 خرداد وسایل...
-
اخر هفته
شنبه 20 خرداد 1396 09:30
اخرهفته هم تمام شد نگاه میکنم میبینم هرروز داره میگذره این عمر گرانبها ولی خوب ما کاری نمیکنیم فقط روزگار میگذرونم این روزها حسابی با خودم کلنجار میرم ..روز 4 شنبه شوک بزرگی بهم وارد شد حمله درتهران میدونم همه ترسیدندمنممثل همه والبته یک تذکر جدی بود برام... امنیتی که دیگر نیست صحنه هایی که عکس ها رو دیدم یخ کرده بودم...
-
استراحت این روزها
سهشنبه 16 خرداد 1396 09:11
میگما لابد من خسته ام ... تعطیلات خرداد رو سفر مشهد رو لغو کردم و نشستم تو خونه خیلی از دوستان و اشنایان سفر بودند بنابراین من حسابی با خودم و سنجد مشغول بودم البته یکی دوتا از دوستان بودند که اومدند پیشم عملا افطار و شام بقیه اش رو من و سنجد باهم بودیم .دوشب رو هم رفتیم شام بیرون که حسابی به سنجد خوش گذشت و این چند...
-
سفردر سفر
سهشنبه 9 خرداد 1396 10:37
من گاهی فکر میکنم خیلی پرروتشریف دارم . چهارشنبه تو فکر برم نرم عروسی بودم که یهو شبش دوستم زنگ زد کی راه میوفتی گفتم حوصله ندارم برم گفت تو غلط کردی پاشو برو روحیه ات عوض میشه هنوز تصمیم نداشتم که اومدن دنبالم برم خونه دوستم مادرش اومده بود حجامتش کنم . و خوب کلی هم اصرار لباس جمع کن بریم لباس هام جمع کردم و رفتم...
-
i am خسته خیلی
سهشنبه 2 خرداد 1396 15:58
خستم شدید ها .من نمیدونم این خستگی من چرا تموم نمیشه ..البته خوب برا کسی که تمام اخر هفته هم یا کلاس یا درس یا سرکار طبیعی هست من از خودم توقع دارم هرکار میکنم بکنم ولی خسته نشم دوشنبه باز هم ماموریت داشتم باز هم سفر یک روزه و باز هم مکلات عدیده .به اجبار سنجد رو باید میبردم خونه دوست گرامی .شب بیرون بودند اونها منم...
-
به من یک فرصت بدین
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 14:40
دستهایم را بگیر و من رو با خودت ببر نه به روزهای گذشته نه به اینده اینده ای که از ان میترسم هنوزم من میترسم از روزها و اینده فاز زندگی من مختل شده قاط زده گفته بودم باید از نو بسازم نشده هنوز هیچی سرجاش نیست دارم دوباره میسازم همه چیز رو زمان میبره مهمون از شهرستان داره برام میاد از مشهد دوست نازنینی هست قبلا هم اومده...
-
خداحافظی با مریض
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1396 12:23
دیروز برخلاف هرهفته چون سه شنبه کلینیک نرفته بودم و باتوجه به اینکه مریض نازنینی داشتم و داشت میرفت از ایران مجبور شدم برم کلینیک ماجرای مریض مااینجوری بود که چون یکی از اقوامشون ایران تحت نظر بود خودش ساکن امریکاست و اومد ایران و به تشویق همون فامیل نازنین اومد پیش من .خوب اضافه وزن یکی از مشکلاتش بود مشکل بعدیش دیسک...
-
چوب واسه زدن
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 16:00
از صبح اینترنت شرکت مشکل داره اعصابم خورد شده چند بار خواستم میلم رو باز کنم نمیشد ... بالاخره الان شده میبینم توی اونها دوتا میل هست که چشم هام ریز میکنم میل رو باز میکنم.... نگاه میکنم به ایمیل دوتا ازجاهایی که رزومه فرستاده بودم تو اون مملکت خراب شده .برام فرستادند و ذکر کردند که با درخواست اقامت شما موافقت میشه و...
-
دوستان یاری رسانید دوستم را .....
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 09:41
دوستان همیشه به من یاری رسوندید و با نظراتتون واقعا باعث شدید من تصمیم بهتری بگیرم . یکی از دوستانم زنگ زد ازم مشورت میخواست واقعا نمیدونستم چی بگم خحس کردم راه حلم زیادی مرد ستیزانه بوده ماجرا رو اینجا مینویسم لطفا شما نظرتون رو بگید .. دوران کارشناسی دوست شمالی داشتم میتونم بگم دارم چون باهاش در ارتباطم زیبایی...
-
انچه برمن گذشت در ماموریت
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 09:35
رفتن به ماهشهر و استرس قبل و بعدش دیوانم کرد خوب روز دوشنبه طبق معمول شوک از امور مالی دانشگاه وارد شد که چه نشسته ای کارت ورود به جلسه نمیدیم اقساطی کردن شهریه تا امتحان بوده و الان باید نقدی بدین و تمام این عز و التماس من هیچ بود بالاخره مبلغی دادم و بقیشش گفتم ندارم چیکارکنم یعنی منظورم چه غلطی بکنم بود . از اون...
-
استراحت هم مگه میشه ؟
یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 09:02
اخر هفته ها برخلاف دیگران برای من استراحت نیست بدو بدو و باقیمانده کارهای بقیه روزهاست که جمع میشه با کارهای روتین و این وسط مریض داشتن یهویی هم بهش اضافه میشه پنج شنبه به کلاس و بیمارستان و کلینیک گذاشت جمعه هم همین طور البته کلینیک نبود دیگه .عصرش هم یکی از اشناها که نمیاد کلینیک زنگ زد اومد خونه خوب اومدن و رفتن...
-
مرخصی اجباری
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 15:39
اومدم سریع بنویسم برم .نمیدونم چرا ولی باید بگم اونم با سرعت تمام اینجوری هیچ وقت یادم نمیره اول اینکه دیروز مرخصی بودم . شوهر همون دوستم که مشکل دارم باهاش جدیدا و گفتم خیلی رفتارش داره ازارم میده دوشنبه شب زنگ زد منم همون زمان مریض خونه داشتم .مکالمه ما اینجوری بود من بفرمایید .. شوهرش سلام سانی . خوبی من ممنون...
-
ماجراهای جالب
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 10:43
کلینیک اتفاقات جالب زیاد میوفته و هرکدوم برا من گاهیی حسابی خنده داره بعضی هاشون هم متاسفانه غم انگیز ماجراهاش در هر حال جذاب و جالب با توجه به حضور سنجد تو کلینیک زمان هایی میرم همون جا داره بازی میکنه گاهی هم خوب اذیت میکنه بینواها رو گاهی میخوابه ولی جالب اینجاست تمام مریض ها در صورت نبودش اولین کاری میکنند سراغش...
-
از درون میسازم
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 10:28
واقعا روزهای خوب و بد ما ماندگار نیستند و این یک امر اجتناب ناپذیر ..منم همینم دیروز از دوستم ناراحت بودم امروزم ناارحتم شاید فردا نباشم ولی تصمیم جدی گرفتم دارم به خطا میرم در روابطم ادمهای دوروبرم وکارهام خیلی خطا میرم گاهی به خاطر محبتی که از درون به ادمها دارم و کم رویی از رک گفتن باعث میشه عقب بیوفتم و خودم رو...
-
خسته ام از همه ناملایمت ها
یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 12:46
مشغله ذهنی من اونقدر زیاد شده که گاهی فکر میکنم دارم غرق میشم هرروز بیشتر از دیروزو امید دارم یک روز این شرایط بهتر بشه هرچند خداروشکر میکنم برای اینکه همیشه حمایتم کرده برای تمام لطفهایی که در حقم کرده و میکنه خدایی که همیشه هوام رو داشته و داره خدای مهربون من شکر میکنم به خاطر تمام الطافی که بهم داشتی و داری از...
-
درمان چاقی و لاغری برای دوستان
یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 12:42
دوستان عزیزم .خیلی ها عمومی و البته خصوصی خواستند برای چاقی و لاغری بقیه موارد به وبلاگ یا ایمیل ارسال میشه برای دوستان ولی لاغری و چاقی چون عمومیت داره این پست براتون میزارم اول مخصوص تپل های عزیزم : 1- افراد چاق بخصوص خانم ها معمولا شکم دارند و این خیلی اذیتشون میکنه حتی اونی هم که زیاد چاق نیست شکم بزرگ .خوب برای...
-
روزهایی که میگذرد
شنبه 2 اردیبهشت 1396 13:58
گفته بودم دیگه میخوام مطالب که به نظرم جالب بنویسم ولی خوب دلیل نمیشه از حال و احوال خودم ننویسم اخر هفته بدی نبود با همه سرشلوغی و به هم ریختگی من فعصر جمعه رو با دوستان بیرون گذروندم و اتفاقا مجموعه خوبی بودند دوستان خوبی که هرکدوم برای استراحت روز جمعه له له میزنند چون حسابی سرشون شلوغ .سنجد حسابی خاک بازی کرد و شب...