-
اشتباه لپی
دوشنبه 4 مرداد 1395 13:11
من معتقدم هر کس تو زندگیش بالاخره یک جاهایی اشتباهات کلام یداره و حتی گاها تو نامه های اداری مون هم زیاده این موضوعات ... امروز نامه ای به یک ارگان میزدم خوب شماهر قرار داد واطلاعات رو نداشتم جاش رو خالی گذاشتم بردم برا مدیر عامل اونم نامردی نکرد و کل نامم رو تغییر داد خو بنحوه نگرش فرق میکنه و مهم لپ مطلب بود که قرار...
-
صداقت بچه ها
یکشنبه 3 مرداد 1395 15:11
من معتقدم بچه ها از ما دروغ یاد میگیرند هروقت ببینند پدر یا مادر داره دروغ میگه اون بچه هم یاد میگیره و دروغ میگه وگرنه نفس ماجرا رو که نمی دونه . البته با توجه هب شرایط جامعه بچه ها با وازه دروغ زود اشنا میشند . من پیش سنجد به کسی دروغ نگفتم و هیچ وقت نپیچوندم چون میدونستم یاد میگیره ولی خوب گاها میبینم اگر یک چیزی...
-
سنجد و من
یکشنبه 3 مرداد 1395 11:05
چند وقته از سنجد ننوشتم سنجد عزیز من میدونم الان همه میگن باز این اومد با پسر لوسش خوب چیکار کنم مادرم دیگه یک مادر با دل مادرانه این روزها سنجد حسابی سعی میکنه هوام رو داشته باشه ولی خوب شیطنتش مگه میزاره اقا هرروز بستنی سر راه برگشت از مهد کودکش میخوره و چون هوا گرمه دلم هم نمیاد اذیتش کنم و به دل گل پسر راه میام...
-
میشه تموم شه .....
شنبه 2 مرداد 1395 13:53
میشه چشم هام ببندم وقتی باز کردم ببینم هم چیز اونی که باید بشه شده و من دارم چایی میخورم سنجد کنارمه و دغدغه هر دوی ما اینه برا تعطیلات اخر هفته کجا بریم ؟ خدایا میشه ؟ میشه تموم شه این امتحان سختت ؟ میشه دست من رو بگیری و اینبار پا به پای من قدم برداری . خدای همیشه تو لحظه های سخت دیدم که کنارم بودی و البته بیشتر...
-
ان مع العسر یسرا
سهشنبه 29 تیر 1395 09:26
خدا صدام میشنوی یا نه خدا من دوباره دستهام رو به سمتت هست ..البته من کلا دستهام رو به سمت تو سولی اینبار زت میخوام کمکم کنی خدای ظرفیت هرکس تا حدیه خدایا دیگه صبر ندارم خدا......................................................... کمکم کن خدایا اینقدر ناچار در خونت نبودم نمیدونم شایدم بودم ها ...ولی خدای یک راهی یک...
-
گفتن حقیقت سخته
شنبه 26 تیر 1395 11:07
پزشک بودن با همه موضوعات مرتبط به وجدان و ... یک موضوع یداره به اسم احساس خیلی بده .. من هنوز پزشک نیستم ولی خوب با توجه به اینکه تو این راهم طبیعتا اشنایان و همکاران تو برخی موارد نظرم رو میپرسن ... درمان های طب سنتی هم که خوب سر جا یخودش همکارم روز 4 شنبه اومد گفت سانیا خانم اگه کسی مشکل فلان داشته باشه و... کاری...
-
قاضی های این شهر
چهارشنبه 23 تیر 1395 09:38
یادم نمیرود تمام قاضی های شهر حکم دادن به عدم من ...هیچ کدوم نگفتند تو این زن تنها فقط میخواد مادر باشه تمام قاضی های این شهر فقط اگر چند سال بعد یک قاضی پیدا شد بگه من میتونستم مطمئن باشه من زمان و زمین رو میدوزم به هم چون تمام شون حکم عدم دادن حکم نبودم رو ..... چقدر سخته تمام قاضی ها ی شهر اشک هام رو نمی بینند...
-
روزهای من که در گذر از ....
سهشنبه 22 تیر 1395 11:54
ا ین روزها به سنجد خیلی فکر میکنم به ایندش به روزهایی که قراره بیادد به کاری که دارم انجام میدم به تصمیمی که گرفتمو راسخ شدم توش به بغضی که تو گلومه به حقی که زندگی ازم گرفته به همه اینها فکر میکنم و بغضم رو میخورم لبخند میزنم ...درس میخونم ... با سنجد میخندم ولی انگار تو فضام یک فضای مه الود من گیج گیجم .. از تصمیم...
-
بعد تعطیلات
یکشنبه 20 تیر 1395 11:00
من از سفر برگشتم ... رفتم سنندج پیش یکی از دوستانم . همون خاله دوقلوها . سه شنبه شب راه افتادیم ....چهر شنبه رو کلا تو کما سیرکردم همش خواب بودم و خسته یکم بیرون رفتیم و چرخیدیدم ...جاهای دیدنی رفتیم و ابیدر و عمارت عاصف و ...... بعد قروه هم رفتیم خونه مامان دوستم و .... خواهرش کلا من رو تایید کرد بابت تصمیم من . بابت...
-
عیدی من به همه
سهشنبه 15 تیر 1395 11:28
یادتونه گفتم یک معجون دارم میسازم تقویت کننده بدن هست بله اون رو ساختم واتفاقا هرکس خورد کلی حال کرد و انرژی گرفت عجیب دوست داشتم حالا که عید فطر هست و دوستان وبلاگی من عیدی ندارم کi براشون جز دستور دقیق این معجون تقویتی رو دستور شیره انگور سیاه 3 قاشق شیره انگور سفید 2 قاشق شیره توت 4 قاشق شیره خرما 4 قاشق عسل طبیعی...
-
عیدتان مبارک
سهشنبه 15 تیر 1395 11:19
این روزها برای تصمیماتم دارم اقدام میکنم سرم شلوغه راهی باز پیام داده اینبار از در دوستی من دیگه جوابی ندادم فعلا وایستادم بببینم چند تا وکیل خبره چی میگن و قاضی که بااش مشورت کردم . امشب قصد سفر دارم انشالله که بتونم اینبار سفر رو برم پیش خانواده نمیرم مشهد نمیرم میخوام برم غرب کشور امروز اخرین امتحانم رو دادم و تمام...
-
الا بذکرالله تطمئن القلوب
شنبه 12 تیر 1395 15:11
گفتن با خدا باش پادشاهی کن ............ منم دل به خدا دادم دلم رو سپردم و تمام وجودم رو یک سره کردم توکل به خودش ،هرجور که صلاح میدونه البته نشانه این نیست که کلا کشیدم کنا رو هیچ تلاشی نمیکنم نه من دارم تمام تلاشم رو میکنم .تمام راههای خطر ناک رو فکر کردم و بالاخره یکی از کم خطر ترین ها رو انتخاب کردم ...قرار مشاوره...
-
رمز نوشته
چهارشنبه 9 تیر 1395 12:52
رمز نوشته قبل همون رمز عکس سنجد هست دوستان یکه داند دیگه خودشون به زحمت نندازند همون رو بزنند نوشته رو میخونند. دوستان من واقعا ناچارم ...
-
تصمیمات من.......منتظر راه هستم
چهارشنبه 9 تیر 1395 12:51
-
سادگی و زود باوری من
شنبه 5 تیر 1395 11:43
من ساده و زودباورم برخلاف اینکه الان ادعای زرنگی دارم بازهم ساده و احمقم من یک احمق به تمام معنی ام ... ازم هیچی نپرسید هیچی .... فقط ممنونم ا زخدا ی مهربون که همیشه پشت و یارو یاور من هست وقتی شب قدر ازش میخوام خودش راه رو نشون بده عجیب نشون میده یک زمانی شاکی بودم از بی کسی خودم تو دنیا اما الان دارم میبینم تا خدا...
-
تمام خستگی ها ی من
پنجشنبه 3 تیر 1395 12:02
همونجور که گفتم من هنوز گیجم همچنان گیج . من هیچ چیزی تو ذهنم وجود نداره ..فعلا تصمیمی که گرفتم اینه که بعد زا ماه رمضون راه یرو ببینم . والبته با راه یشروع به صحبت کنم .با پیامک نمیخو.ام واسطه باشه اشتباه کردم واسطه رو ازاول وارد ماجرا کردم .مگه قرار نیست من و راهی زندگی کنیم خودم رو پشت چی دارم قایم می کنم نسرین ؟...
-
نیازمند راه هستم 2
یکشنبه 30 خرداد 1395 11:31
ممنون از همه دوستانی که نظر دادند واقعا ممنونم از اینکه دوستان خوبی مثل شما دارم و اینقدر دلسوزانه گفتین تقریبا نظرها رو همه رو بدون جواب تایید کردم حقیقتش حرفی برای گفتن نداشتم و مجبور به سکوت بودم با همه تشکر از دوستان من چند تا مورد که دیروز بوجود اومده رو باید بگم اینکه دیروز من با خواهرش صحبت کردم نسرین ،خوب...
-
نیازمند راه هستم
شنبه 29 خرداد 1395 11:53
نه ادم کم اوردنم نه ادم اشتباه کردن ..نه اونقدر مغرور نیستم فکر کنم تو دنیا حق با منه از نظر من انسان جایز الخطاست و منم جزو همین ادمهام کسانیکه زندگی من رو نخوندند میتونند تو اسفند 94 رو بخونند خوب به نتایجی میرسند ... حالا که این حرفها رو میخوام بگم سخته برام ولی چیزی که هست من برام سنجد ارزشمند ترین چیز هست تمام...
-
مادر که میشوی ..............به بهانه روز تولد سنجدم
چهارشنبه 26 خرداد 1395 12:36
مادر که میشوی تمام زندگیت پر میشود از التماس و خواهش ا زخدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت ... مادر که میشوی بهترین هدیه برایت میشود سلامتی روح و جسم فرزندت مادر که میشوی بیشتر فکر میکنی به مادرت،به مادربزرگت و اینکه چه سختیهایی کشیده اند مارد که میشوی غم و اندوه وشادی رنگ دیگری به خود میگیرد و همه اینها بستگی داردبه...
-
رمضان میگذرد و من خواب خواب
سهشنبه 25 خرداد 1395 12:46
زندگی میگذره خوب طبیعیه توقع ندارم که حالا من سرم شلوغ زندگی وایسته بشینه من نگاهش کنم.... از دوروز گذشته بگ من مغزم کلا تو ماه رمضون امسال 5% فعالیت داره ولاغیر ....روز یکشنبه بعد از محل کارم رفتم دنبال سنجد سر راه هم یک بنگاه رفتیم باهم که یک خونه معرفی کرد با موقعیت نزدیک مهد سنجد .ما هم سر راه بود رفتیم دیدیم خونه...
-
شارژر میخوام
یکشنبه 23 خرداد 1395 12:11
من نیاز دارم باطری خودم رو وصل کنم با شارژر انگار حسابی ها... با اینکه سعی میکنم زود بخوابم و دیشبم تلاش کردم باز قبل اذان بیدار شدم و خوب مجدد خیلی بیدار بودم ناخوداگاه بیدار شدم از اون طرف هم صدای گوشیم قطع شده بود ..اقا سفسطه نکنم باز خوا بموندم من .وقتی بیدار شدم دیگه خندم گرفته بود گفتم مدیر من رو پرت نکنه از...
-
شنبه خر است
شنبه 22 خرداد 1395 13:34
شنبه خر است ..کلا مرسوم بوده از اول الانم من رسما اعلام کردم ... پنج شنبه بعد از ساعت کاری همچین بدو رفتم خونه که خودم هم باورم نمیشد اینقدر زود برسم ...رفتم خونه و یکم دور و بر خونه جمع و جور کردم و نهار سنجد دادم دوستم هم اونجا بود که پیش سنجد مونده بود ناخوش احوال بود واسه اونم نهار درست کردم و یکم دارو دادم بخوره...
-
راجع به پست رمزدار
پنجشنبه 20 خرداد 1395 11:02
دوستان عزیز پست قبلی که رمز دار شده چیز خاصی نیست فقط عکس سنجد تو تولد مهد کودکشه ....گفتم ا زنگرانی درتون بیارم
-
سنجدک تو تولد مهد
پنجشنبه 20 خرداد 1395 10:57
-
خواب الودگ ی
پنجشنبه 20 خرداد 1395 10:13
هیچ چیز نتونست من رو عقب بندازه جز ماه مبارکرمضان . هرچ یبیمارستان رفتم و هیچ یاین مدت مریض شدم و قلبم و....نتونست من رو به خوا ببندازه ولی تو این ماه رمضون دیگه سر پا سرپا خواب میرم ..دیروز بعد از ساعت کاری دقیقا حکم یک عد دفشنگ رو داشتم که پریدم مهد سنجد و بچه رو برداشتم از اونجا . سریع رفتیم خونه و سنجد گیر داده...
-
چقدر مونده به عید فطر
چهارشنبه 19 خرداد 1395 10:13
اقا چرا عید فطر نمیشه !!هنوز 27 روز دیگه باقیست اخه چه جوری دووم بیارم . دیروز بعد زا محل کارم بدو بدو رفتم کلینیک و دقیقا تا افطار مریض داشتم و بعد هم رفتم کیک واسه مهد سنجد خریدم و یک سری خرت و پرت سفارشی شون رو ...بعدم خونه ..تا رسیدم اذان تمام شده بود دیگه پای سفره افطار ننشستم ، شروع کردم به خوردن شربت و مایعات...
-
گوشه چشمی عنایت کرده بر من
سهشنبه 18 خرداد 1395 15:31
دیروز بعد محل کارم رفتم دنبال سنجد و باهم رفتیم خونه .تو راه کلی حرف زدیم و کلی با هم بازی کردیم تا رسیدیم خونه که البته من یک عدد موجود فرازمینی رسیدم چون خسته بودم ..سنجد شب قبلش خوب نخوابیده بود دیروزم استخربود حسابی خسته بود دیوانم کرد بس غر زد منم نامردی نکردم یکم کارتون دیدو یکم تبلت بازی کرد یک شام سرپایی دادم...
-
تو روزهایی که میگذره
دوشنبه 17 خرداد 1395 11:55
دیروز بعد از سرکارم نوبت داشتم واسه تست ورزش ، ولی چون دفترچم همرام نبود رفتم خونه و سنجد هم که نرفته بود مهد کودک و پیش دوستم مونده بود رفتم دفترچم برداشتم و رفتم واسه تست ورزش چقدرم طول کشید ،بعدش بردم پیش دکتر و البته همون جا هم بهم گفتند گرفتگ ی عروق خیلی بالاست و با سابقه خانوادگ ی که دارم انژیو لازمم. ولی از...
-
تولد سنجدک
یکشنبه 16 خرداد 1395 12:37
من خوبم حالم خوبه نه اونقدر خوب ها ولی بد نیستم ...چهار شنبه بعد از مرخصی ، یکی از دوقلوها زنگ زد که میام دنبالت بریم دوچرخه بخریم و.... گفتم حالم خوب نیست گفت باماشینم . هیچی دیگه باماشین اومد مارفتیم دوچرخه خریدیم . بعد برگشتیم خونه دیگه تو خونه . سعی کردم استراحت کنم و 5 شنبه فقط به خرید و کارهای دیگه برسم. و البته...
-
دعایم کنید لطفا
چهارشنبه 12 خرداد 1395 11:35
با دلایلی کاملا نامعلوم که نمیخوام راجع بهشون حرف بزنم....دیشب قلبم اذیت کردو. تا صبح بیمارستان قلب بودم ..الانم فقط اومدم سرکار مرخصی بگیرم و برم ..برام دعا کنید ... خیلی نیازمند دعای همتون هستم... با این اوضاعی که دارم.... واسه خستگی نبود مریضی دیشب عصبی بود ..عصبی عصبی ولی خوب فهمیدم که قلبی دارم به غایت مهربون که...