-
اندر احوالات سنجدک
سهشنبه 11 خرداد 1395 11:22
تو بی ارتی با سنجد میرفتیم صندلی خالی شد سنجد نشست دوستم به سنجد گفت خاله جون پاشو بذار مامانت بشینه خسته شده رفته سر کار ،سنجد هم تو جوابش گفت نه مامانم خسته نیست سر کارش صندلی داره ......قیافه دوستم ور فقط تصور کنید از حاضر جوابی سنجد... ما توخونه یک اتاق داریم واسه کار من .بعد سنجد هرکس میاد و میره اونجا کار ی...
-
اندکی صبر سحر نزدیک ....
سهشنبه 11 خرداد 1395 11:16
من امروز حالم خوبه ...نمی دونم مسموم شده بودم یا نه چیز دیگه ای بود ولی کلا دیروز تا چیزی میخوردم نیم ساعت بعدش میپریدم تو دستشویی گلاب به روتون حسابی معده و صفرا و... به هم ریخته بود که از اخر شب دیشب خیلی بهترم .... و البته من دیروز شرکت زیاد موندم و با کلی استرس تا رفتم رسیدم خونه سنجد رفته بود با ازانس و دوستم...
-
چالش طعم گس زنانگی
دوشنبه 10 خرداد 1395 16:13
دوستان نازلی (وبلاگ طعم گس زنانگی ) چالش گذاشته از نظر من جالبه .خواستین تو چالش ها شرکت کنید ..... http://1aseman-deltangi.blogsky.com/ اینم ادرس وبلاگ ش اقا سواد من همینه تو وبلاگ نمیتونم لینک بدم برین اونجا . ادرس گذاشتم براتون
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 خرداد 1395 11:15
باز رو دور تندم .دیروز رفتم بیرون کلی وسایل دارو میخواستم چند جا کار داشتم ..سنجد همراه دوقلوها و دوستان اومد به محلی که گفته بودم عملا بیچاره ها فقط سنجد رو چرخوندن و بهش رسیدن تا من کارهام رو انجام بدم ...دیگه خیلی دیر وقت شد اومدیم خونه و سنجد رو سریع خوبوندم چون شامش رو با بچه ها خورده بود خودم یکم جمع و جور کردم...
-
روزهای گذشتنی میگذره
یکشنبه 9 خرداد 1395 15:52
خرداد همیشه برام دوتا ح س داره یکی خوب یکی بد ....یک ی شاد یکی ناراحت این روهزا با همه خوشحالیم برای اینکه تولد سنجد رو بگیرم حس ها ی زیادی اذیتم میکنه .... حس ها ی متفاوت و بسیار درگیر ..خرداد حس ها ی من رو به هم ریخته ..کاش بتونم خرداد رو ا ززمره زندگی خودم کنار بگذارم کلا من پام به هرجا برسه اونجا خشک میشه شرکت...
-
اسمم داره یادم میره .....
شنبه 8 خرداد 1395 10:22
اصلا ربطی نداره شما پولدار باشین یا نباشین مسئله اینه دزد ها ی گرامی دوست دارند فکر کنند پولداری !!!!!!!!من از همین تریبون اعلام میکنند دزد ها یعزیز حداقل وقتی تو ماه دوبار کیف بنده رو میزنید اخه برادر من خواهر من اون کارت بانکهای خالی که به دردت نمیخورند همونجا بنداز داخل کیف و اون مخلفاتش تقدیم به شما دزدی نمیخواد...
-
من خسته ام خیلی زیاد
پنجشنبه 6 خرداد 1395 09:56
اخ اصلا قرار نیست من اروم باشم همش هیجان بابا خوب نیست این همه دیگه پیر شدم من مامان دوقلوها از شهرستان اومده طفلی اینجا تنهاست و این چند روزه هم همش لطف داره و با پسرها می اومد سر میزد به سنجد ...دیگه دیروز زنگ زد سانیا عصری بیکاری منم میخواستم برم برا ی سنجد یک عدد کیف عروسکی بگیرم ببره واسه استخرش ...چون کیف قبلیش...
-
روزانه نویس من ......
چهارشنبه 5 خرداد 1395 11:53
سه شنبه ها روزهای سخت منه . چون از سر کار مستقیم میرم کلینیک و از اونجا دیر میشه تا برسم خونه سنجد پیش دوستم بود ول یعذاب وجدانم ولم نکرده بود که تمام تلاشم رو کردم ولی تا بیام خونه طول کشید اومدم خونه بچم رو بغل کردم کاردستیش رو نشون داد باهاش بازی کردم شام دادم بهش خوراکی دادم بخوره ...کاردستیش رو چسبوندم به دیوار و...
-
عذاب وجدان گر فتم
سهشنبه 4 خرداد 1395 14:23
من باز سرم شلوغ شده یعنی شدید ها ..پر از کار و درس و بدو بدو ...دیروز بعد از محل کارم باید میرفتم خونه چون چند نفری میومودند واسه مریضی شون..تا رسیدم شروع شد . سنجد هم رفته بود شنا و حسابی بهش خوش گذشته بود دیگه دونفر یهم که وقت سه شنبه داشتند دیروز اومدندو من تا 12 شب مشغول بودم البته تمام سعی ام رو کردم که سنجد رو...
-
پراکنده مینویسم
دوشنبه 3 خرداد 1395 12:04
گفته بودم قبلا ادم رو دربایستی بودم الان هم هستم ولی خیلی کمتر شده دیگه سعی میکنم رک باشم میدونم رک بودن گاها گزنده هست ولی خو بخدایی یک جاهایی جواب میده خانم - فک رکنید دوست من .... دخترش ور داده به پدر و خوب خودش رفته تنها زندگی میکنه به نوه زندگیش کار ندارم چون اصلا به من ربط نداره ...ولی وقتی سنجد برگشت گفت مامان...
-
تعطیلات خود را چگونه گذراندم
دوشنبه 3 خرداد 1395 09:47
خوب تعطیلات تموم شد . الان همتون دونستین من خونمون نت ندارم و البته که با گوشی هم نم یتونم پست بذارم چون گوشیم گوگلش قطعه ...و من اصلا نمی تونم دیگه بلیط هام رو هم بخرم از نت گوشیم کاش یکی راهنماییم کنه .. خوب از تعطیلات بگم اقا من هیچ جا نرفتم ماشالله اینقدر دوستان لطف دارند به من مگه تنها موندم برم خوب .... روز 4...
-
تعطیلی بدون برنامه
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 15:45
شرکت یهویی شنبه رو تعطیل کرد ... من 5 شنبه این هفته تعطیل بودم با این حساب میشه 4 روز مرخصی الکی و بیخودی نه فکر اقتصادیش کرده بودم نه زمانیش که بخوام پاشم برم سفر .... و نه اینکه تهران موندن تو 4 روز خوبه اصلا دوست ندارم این حالت رو من میخوام شنبه بیام سرکار حالا بی برنامه کجا برم 4 روز تو خونه نشستن که اصلا خوب نیست...
-
یک پازل گم شده
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 10:37
من دیروز رفتم ماموریت اونم چه ماموریتی چون دیر راه افتادیم ..نهارمون تو ماشین خوردیم . البته همکاری که همراه من بود بینوا به خاطر من نهار نخورده بود . یادتونه مشکل بیمه داشتم ..شرکت مذکور گفته ما اشتباه کردیم تاوانشم میدیم ولی خودت برو دنبال کارها دیگه منم دیروز یک ساعتی درگیر بودم تا مشکلات حل شد بعدم تو راه نهار...
-
ماموریت میرم
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 09:50
اومدم زود بگم و برم حالا انگار واجبه من بنویسم .. دیروز بعد سرکار رفتم دنبال سنجد و رفتیم خونه حسابی خسته بودم .ولی سنجدک دلش بزی میخواست یکم بازی کرد و بعد با تبلتش مشغول شد منم با یکی از دوستهای خوبم حرف زدیم .بعدم شامی برا سنجد گذاشتم و طبق معمول کیک پزیدم ....تو این فصل دوست دارم کیک پختم رو .دوقلوها نوبت درمان...
-
شکلات میخرین؟
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 14:29
طی اقدام محیر العقلی تصمیم گرفتم برم قم ...اخراین هفته زیارت و سیاحت و گردش با سنجد نمی دونم هم چرا ها ولی میخوام برم ..بعد دوستم زنگ زده که اخر هفته چیکاره ای گفتممیخوام برم قم . گفت وایستا هفته دیگه منم همرات میام گفتم چرااین هفته نمیای گفت دوست پسرم این هفته تهرانه خوب میاد پیشم (دوستم تنها زندگی میکنه) گفتم نه...
-
پراکنده نوشت
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 14:42
دیروز مدیر بهمون عیدی داد . من نفهمیدم عیدی واسه چی مهم این بود تراول هاش قشنگ بودند برنامه تولد سنجد رونچیدم تم انتخاب نکردم ،حت یمدل کیک رو جایی که کیک بخرم براورد هزنه و.... هیچی به هیچی چند تا کار دام ردست دیگران که قراره نتیجه بده امید وارم البته خانم همسایه یادتون ،حسابی رو مغز همه رفته هررو ز براساختمون یک مشکل...
-
یک راه پیش روم بذار
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 14:16
نمی دونم دست تقدیر من چیست ..... شنبه از صبح بدو بدوی سرکارم داشتم تا عصر عصرم اینقدر سرم شلوغ بود زنگ زدم اژانس سنجد رو ببره خونه و من خودم دیر تر رسیدم ..دیگه تا رسیدم شروع کردم به شام پختن و جمع و جور کردن خونه که یک یاز دوقولوها زنگ زد با دوستش داشتند میومدند واسه دارو منم مشغول کیک درست کردن شدم ..اومد با دوستش...
-
سنجدک من
شنبه 25 اردیبهشت 1395 10:40
سنجد یک دونه من خیل یلوس هست خودم میدونم ولی چه کنم یک دونم هست و طاقت ندارم با همه اصول اخلاقی ح سمیکنم یک جاهایی زیادی دیگه سوسول میشه ..چون تا به جایی میخوره کلی قال و قیل میکنه...چند شب پیش تو خونه موقع بدو بدو پاش به پایه مبل گیر کرد خورد زمین اینجور مواقع زیاد محلش نمیدم . دیدم میگه وای دیگه نمی تونم راه برم...
-
اسمان همیشه ابری است
شنبه 25 اردیبهشت 1395 10:04
یادتونه گفتم من تعطیلات استراحت نمی تونم بکنم . بله نمونه مثال میزنم... روز 5 شنبه رفتم خونه و با سنجد نهار خوردیم و عصری با هم بازی کردیم و رفتم کیک درست کردم تصمیم داشتم حسابی به سنجد برسم . دوستم که دکتری امتحان شرو قبول شده بود زنگ زد که سانیا کجایی به فریاد برس . قرار بود یکی از کارگاهها و... رو من براش انجام بدم...
-
روزهای خوب
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 10:55
دیروز یکم زودتر از شرکت رفتم بیرون گفتم میخواستم یکی از دوستان عزیز رو ببینم از گروه تلگرامیمون البته قبلش کارم رو انجام دادم بالاخره مدیر عزیز یکم کنار اومد و من رو بیخیال شد از جنگ پاچه هامون.... اومدیم باایشون رفتیم بیرون دیدمشون و بعد هم سنجد و دوستم از مهد اومدند تو مسیر که بریم پیش استادم این مهد سنجد من رو...
-
گذاشتم کنا ر کینه هام رو
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 12:12
یا من گرممه یا این روزها حسابی گرمه نمیدونم والا ... من خوبم سنجدم خوبه خدارو شکر میگذرونیم ...از دوشنبه همش سرم شلوغ بوده حالا یا مریض داشتم یا خودم کارهام انجام میدادم یکی دوتا قول ساخت دارو داشتم برای یکی از دوستان باید بفرستم هنوز اماده نشده ...کلا دارو گیر اوردن و ساختن تو تهران سخته و بسا بسیار مصیبت جانگداز...
-
قضاوت با شما!!!!!!!!!!!
سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 10:41
روایت زیر فقط انتهاش به من ربط داره دستیار فیزیوتراپ ،سرش شلوغ بود و خارج از نوبت کار ی نمیکرد اقای محمدی اومدو درخواست داد با نامه دکتر که اوضاع اورژانسی هست و.... قرار با منشی و دستیار این شد هزینه بیشتری بدهند تا دستیار بمونه و کار این اقا رو انجام بده . یک جورهایی خصوصی باشه مریض موردنظر .. جلساتی که دکتر قید کرده...
-
انرژی بدم به خودم
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 10:02
خستم ... نه اصلا هم خسته نیستم میخوام انرژی مثبت بدم به خودم . فهمیدم که یک سری از خستگی های صبح من واهس گلهای تو کوچههست ..من از بچگی حساسیت شدید داشتم که به مرور تبدیل به الرژی شد . و با امن مونده . حالا وقتی تو بهار گلهای یاس بوش خوب میشه خوب معلومه که من بینوا احساس خستگی میکنم با عطسه های فراوان . و به همکار...
-
من ناک اوت شدم
شنبه 18 اردیبهشت 1395 15:37
من ادم ساده ای بودم تو گذشته خیلی ساده و زود باور ..الان دیگه اونجوری نیستم نه که گرگ شده باشم ها نه ..هنوزم ته قلبم من کودکی میبینم تو بغل مادرش اشکم میاد بیرون هنوزم دل نازکم هنوزم غصه میخورم گاهی غصه های به من بی ربط... ولی خوب شرایط زندگی ایجاب کرده که من خیلی خودم رو محکم نشون بدم منظورم محکم مشکلات نیست ها...
-
گمگشته یافته شد
شنبه 18 اردیبهشت 1395 14:17
دوستان عزیز کیفم با کمی کسری پیدا شد ... دزد عزیز اندخته بود تو ایستگاه اتوبوس بنده خدا مسئول ایستگاه هم پیدا کرده بود و به خاطر تعطیلات امروز رفته از بانک از طریق شماره کارتها شماره موبایلم پیدا کرده و زنگ زد .الان رفتم گرفتم .. پول نقد و گواهینامم نبود حتی سکه های داخل کیفم نبود ..... فقط کارت ملی و عابر بانک هام...
-
بد اوردم خیلی زیاد ..
شنبه 18 اردیبهشت 1395 10:03
روز 4 شنبه از صبح جلسه داشتیم دقیقا تا 4 عصر درگیر بودم بعد که داشتم میرفتم سمت خونه تو اتوبوس بی ار تی کیف پول و مدارکم رو زدند ازم . به همین راحتی تو کیف پولم مدارکم بود ،پول نقد و عابر بانک هام . نمیدونم چه طور زدند نفهمیدم ندونستم و... وقتی رسیدم سر خیابون مهد که سنجد بردارم دست کردم از تو کیفم پول تاکسی دربیارم...
-
اخر هفته ام میگذرد
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 16:24
گفتم من شانس استراحت ندارم یکی از اقوام زنگ زده اخر هفته رو میخواد بیاد تهران قراره برند جایی میخواد شب خونه ما بمونه ...جزو کسانی هست که میخواد نظرش بهم تحمیل کنه منم تمایلی ندارم به اینکار ولی خوب چاره هم نداشتم ...بهش گفتم دیگه نباید نظراتت تحمیل کنی امیدوارم فایده داشته باشه ... کلی دارو باید بسازم که با این حساب...
-
پراکنده نوشت
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 14:56
خستگی کار و این روند باقی مونده از مریضی با من داره خودش تا ته هفته میکشونه گفته بودم از محل کار جدیدم مینویسم وقت نشده ولی چند تا چیز میگم . مدیرم حالش خوب نیست چون هرروز یک جور من رو گیر میندازه ..همیشه هم بد نیست ها خیلی میزنه تو پرو پوز من. قرارداد نبستم هنوز عملا من پادر هوام . وزارت من میرم اونها نیستند اونها...
-
بچه دومم کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 15:32
رفتیم واسه روز معلم گل بگیریم سنجد امروز ببره واسه مربیش مامان تو دوست نداری دوتا بچه داشته باشی؟ سکوت معنا دار من . خدایا چه جور بپیچونمش ؟ خوب نه مامان جان من میخوام یک عشق داشته باشم ونم سنجدمه . چرا مامانم؟ مگه بده دوتا سنجد داشته باشی ؟ نه عزیزم بد نیست ولی من توان ندارم دوتا سنجد داشته باشم . چرا مامان... داره؟...
-
دعا کنید برایش
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 11:58
اون اوایل که وایبر اومده بود من نداشتم یعنی گوشی اندروید نداشتم اگر الانم با همسر زندگی میکردم قطعا باز هم نداشتم . اون من رو از فیس بوک منع کرده بود جرات نداشتم اکانت فیس بوکم رو بدم .... حالا کلا دوتا عکس با مقنعه داشتم ها .... یاهو مسنجر بسته شده بود اون موقع ها من فقط با اووو اونم به خاطر دختر داییم که ایتالیا بود...