تمام شدن شلوغی ها ...

گفته بودم روزهای شلوغی داشتم و البته هنوز دارم کارفرمای محترم امروز رفت و کل ماجرای پیمان ما بسته شد . پیمان به انتها رسید و خیال ما تقریبا راحت شد . در این کش و قوس ها روز پنج شنبه به مطب دکتری رفتم و قرار شد خدمات پزشکی رو تو کلینیک انجام بدم اون هم تو تایم عصرها چون خود دکتر صبح ها کلینیک ترک اعتیاد هست و عصرها میاد مطب منم میتونم خدمات پزشکی رو همراهش داشته باشم تا جایی که بتونم مجوز بگیرم برای مطب زدن که البته خوب زمان بر هست و هنوز من راه زیاد دارم تا برسم به  این مرحله ولی خوب توکل برخدادارم . برای هزینه های دانشگاه فکر هایی کردم . و یک خبر خوب من امتحاناتی که تو مشهد دادم روقبول کردند امروز هم زنگ زدم گفت اخر شهریور بیا واسه انتخاب واحد و.....

خوب اینها خبرهای خوبی هست که خدای مهربون واسم فراهم میکنه و من شاکرم چون اینها اتفاقات کم چیزی نیستند . معجزه یعنی چی؟ دیگه قرار نیست اژدهایی بیاد و نیل رو بشکافه . نه معجزه یعنی تمام دردهایی که دونه دونه درمان میشه  و من نمیدونم از کجا اینقدر خوب پیش میره . هنوز مشکلات مالی سرجاش هست ...

توکل به خدا دارم که درست بشه دوستانی که از وب قبلی با من بودند جربان توپولوف رو میدونند سعی کردم روابطم رو با تپولوف کم کنم وخوب یک وامی داشتیم باهاش که مثلا مسئولش توپولوف بود . این ماه نوبت من هست وام و ایشون بالا کشیده و به روی خودش نمیاره خیلی جالب که میگه میخوام بدم داداشم چشمهاش عمل کنه میدونه من دل سوزم مثلا میخواد از عواطف من استفاده کنه البته من گفتم که راضی نیستم . و قرار بود این ماه واسه من باهش نه 5 ماه بعد . ولی خوب از اونجایی که تو این وام واسه خیلی از بچه ها دیدم اداو اصول هایی که دراورده دیگه ناراحت نیستم . این ادم درحدی نبوده که بخواد همچین کاری رو شروع کنه . اخه کی قرعه کشی خانگی رو میاد میذاره بعد توش حداقل 10 تا دوست پسر قاطی میکنه خوب معلومه بعد با دوست پسر به هم میزنه بعدش خودش میمونه و اقساط نتیجش هم میشه این روزگار ما .......

خدایا خدای مهربون من برای همه چیز شکر برای داده ها و نداده هایت که داده هایت از سر مهر و عطوفت هست و نداده هایت از سر حکت و معرفت ممنون خدای مهربان من . خدای خوب من برای همه چیز ممنونم

برای سنجک شیطون من .....

لباس نو تنش کردم میگه مامان ازم عکس بگیر چون خوش تیپ شدم و این من هستم که قربون صدقه این پسر کوچولوم میرم ...

 

 

 

دلم یک خانواده میخواهد.

جدی میگم کاش میتونستم یک اگهی تو روزنامه بدم که به یک خانواده نیازمندم . ....

نه دوستان اشتباه نکنیدفقط مسئله مادی نیست اصلابرای اون نیست به دنبال خانواده ام چون ...

دلم پدر میخواهد که بتونم خیلیراحت از برنامه هام بگم .پدری که وقتی شکست خوردم و اومدم سمتش من رو نرونه و تا به .... خوردن نندازه دست برنداشت ازسرم من واقعاگفتم .... خوردم تا بس کرد تمام شماتت هاش رو.پدری که بتونم بگم رشته دیگه ای دارمم درس میخونم و ممکنه اینده عالی داشته باشم ....

وقتی زنگ میزنم که دارم میرم ماموریت کارییک روزه هنوزحرفم تمام نشده نگه من  کار  دارم .........

برادری که راحت پیشش حرف بزنم ومجبور نباشم که برنامه هام قایم کنم چون بعدش باید اخم تخمش رو تحمل کنم برای همسری که نمیخواد کسی ازش بالاتر باشه وبرادرمن ترجیح میده خواهرش نبینه تا مبادا این خواهر چیزی خریده باشه یاواسه بچش کاری کرده باشه و زن برادر نتونه تحمل کنه و باید واسه اون هم همین کار کرد .مثل همین کلاس رفتن سنجد که ازوقتی فهمیدند داستان دارم باهاشون  .....

خواهری که نره راز خواهرش تو بوق  و کرنا کنه . که کلی قسم بدی و اخرش اززبون شوهرش به شکل کنایه بیاد بیرون البته این بعد کلی قسم دادن وگرنه که اززبون کل شهر باید شنید

خدایا مادر میخوام که لبخند بزنه بهم دستهام بگیره و بگه درست میشه نه اینکه توخاک خوابیده باشه و سهم من از آغوش پرمهرش خاک سرد باشه .

مادرم زن خوبی بود . نه که چون نیست اینجوربگم  این فرشته زمینی تو اخلاق همتا نداشت . اما بقیه خانواده متاسفانه عطوفتی نداشته وندارند . مادرم همیشه غصه میخورد که بعد از من ترس دارم دیگه سراغی از هم نگیرید راست میگفت مادرم خوب فهمیده بود

و امروز برادر من مدتهاست حتی پیامی نداده وبراش راحت تره که کلا بیخیال من بشه ....

و خواهری که به میل ومنفعت خودش باشه به من نزدیک بشه و در غیراینصورت نه. وهمسرش که چشم دیدن من نداره .چون ازنظر اون زن تنها خرابه .....فرقی نمی کنه که کی باشه...حتما خراب هست چون زندگی بدون مرد مگه میشه ؟ مگه داریم؟

وامروز من میخوام اگهی بدم به روزنامه که یک خانواده میخوام .خانوادهای که بی غل و غش تو مشکلات همراهشون باشم وتو مشکلاتم همراه من باشند . البته این رو هم بگم روزهای خوب ی که من توزندگی داشتم توی تمام مشکلات خانوادم کنارشون بودم روزی که پدرم سکته کردو از بیمارستان زنگ زدند تا10روزپشت در سی سی یو بودم وهای های گریه کردم 6 ماه دنبال کارهاش بودم و بیمارستان  .اتاق عمل بدهی و.....همه اینها من کنارش بودم همراهش ...

برادری که کار نداشت با مشکلات مالی فراوان . ضمانتش کردم حتی سرمایش جور کردم که بره  و کار کنه. بخشی ازپول مراسم ازدواجش دادم. همه  چیز با ابرو بود چون کنارش بودم و نذاشتم سردی و بی عاطفگی پدرم به هم بریزتش .

خواهری که واسه ازدواجش همه  کار کردم  از تهیه جهاز گرفته تا .... سیسمونی و....

حالا تمام اونها فقط دلم شکوندند و من اشک....................

خدایا باز هم دلم میخواد بگم میخوام این دمل چرکی رو دربیارمش

آشفتگی من

وای که چقدر خسته ام من . هرروز تا شب سرکار هستم و حسابی خسته میشم . متاسفانه کاری که قرار بود توی 3 روز تمام بشه شد یک هفته و هنو زهم این کارفرمای محترم ول کن ماجرا نیست و حسابی داره اذیت میکنه . دیگه امروز میخواستم بزنم تو سرش .....

برنامه زندگیم به هم خورده تمام روزهام شبیه هم شده . این ماه کسری حقوقم تمام شد و از ماه دیگه اضافه کاریهام دیگه از بین نمی ره البته ناگفته نمونه که تقریبا فورس کارها هم تمام شده .و با این حساب احتمالا دیگه نتونم اضافه کاری ببرم خونه . ...

توکل به خدا دارم و بس .

خدای مهربونم من رو ببخش بابت تمام اعصاب خوردی هایی که دارم و از شکر کردنت غافل شدم خدایا شرمنده ام که با امانتی که بهم سپردی وو من بد برخورد کرده ام خدایا ممنونم به خاطر همه چیز .

خدایا صبوری بده بهم خدایا کمکم کن . خدایا شب ولادت امام هشتم (ع)جواب خوبی بهم دادی . خدایا ممنونم بابت همه چیز ....


به زودی میام و ماجراها رو واستون تعریف میکنم ....خیلی ماجرا هستش



شلوغ شده برنامه های من

شهریور هم امد اخرین ماه تابستان و بعد میرسیم به پاییز نمیدونم چرا ولی پاییز رو دوست دارم حس ارامشی بهم میده از تابستون خوشم نمیاد اصلا و ابدا ....

این روزها حسابی درگیریم. تو شرکت یک ناظر از طرف کارفرمای محترم اومده و از صبح زود میریم تا 8 شب که دیگه نا نداریم میریم خونه . و این وسط سنجدک من هم بعد از مهد میاد شرکت و با هر ضرب و زوری شده  میخوابه و بعد هم بیدارش میکنم میریم خونه .این وضعیت تا اخر هفته پا برجاست . که البته اعصاب خوردی این روزها خیلی زیاده مثلا رییس و اون همکار اعصاب خورد کن همچنان دارند اسکی میکنند رو مغز من.

لباس فرم امسال سنجد رو اینقدر که نرفتم مهد بگیرم مدیرش داده بود دست بچه فرستاده . زنگ زدم تشکر کنم گفت میدونم سرت شلوغه عذر خواهی کردم بابت هزینش که گفت اشکال نداره بعدا پرداخت میکنید .

از طرف دیگه این هفته امتحان دارم که شبها بعد از خوابیدن سنجد وتمام کردن کارهایی که برعهدم هست تازه میشینم به خوندن و اول ماجراست ....

خدایا ممنونم بابت همه چیز برای روزهای خوبم برای لحظه های زیبایی که واسم ایجاد میکنی خدا یا ممنونم . وشکر

دیشب خواب خوبی دیدم تعبیر زیبایی داره همین که تو هفته کرامت و نزدیک میلاد امام رضا این خواب رو دیدم حس ارامش خوبی داد خدایا ممنونم برای همه چیز

اخر هفته و اول هفته پر مخمصه

این روزها حسابی قاط میزنم . خیلی خودم رو نگه میدارم که سر به دیوار نکوبم .پنج شنبه عصری با سنجد رفتیم خونه و خوبتصمیم داشتیم فقط استراحت کنیم حتی سنجد پارک هم نرفت . بچم شب گفت مامان برو دوچرخم بیار سوار بشم . لازم به ذکر هست سنجد دو تا سه چرخ دارهالبته یکیش 4 چرخ بود که میشد هلش داد تو اخرین اسباب کشی توسط دختر همکار که بزرگ هست و 10 سالشه نشست روش و شکست . واسش زیاد غصه نخوردم چون یکی دیگه داشت و از طرفی واسه سنجد دیگه کوچیک شده بود. و اما برگردیم به اصل ماجرا رفتم سراغ سه چرخه یا به قول سنجد دوچرخش دیدم ای وای من خواهر زادههای گرامی شکستند و انداختندش یک گوشه که دیده نشه . باور کنید دیگه میخواستم زار بزنم . .....

اخه مگه میشه دختر 10 ساله اینقدر بی ادب باشند اینقدر....

سنجد تا همین امروز خونه هرکس رفتیم حتی بی اجازه دست به وسایل بازی بچه هاشون نزده چه برسه به اینکه بشکنه و بندازه و صداش رو در نیاره . من هیچ وقت وقتی میشکنه تو خون چیزی رو خیلی شدید دعواش نمی کنم چون معتقدم بعد باعث دروغ گوییش میشه ...

سنجد کلی گریه کرد متاسفانه جنس سه چرخش خوب بود و قیمتی که خریده بودم زیاد بود حتی میدونم الان باید برم سه برابر این پول بدم واسه دوچرخه ..... دلم برای بچم سوخت واسه خودم سوخت که چرا تو همچین ماجراهایی گیر کردم .

جمعه تو خونه بودیم و کلی تلاش کردم برای تعمیر سه چرخه که نشد .....به بقیه کارهای خونه رسیدم و بعد رفتیم پارک حسابی بازی کرد

امرئوز از صبح جلسه داشتیم ظهر هم سنجد اومد کلی بهانه گرفت و اذیت کرد. خستم خیلی خسته تا میام راهی پیدا کنم برای ارامش اما چیزی پیش میاد بدترش میکنه . خدایا خودت کمکم کن که صبور بشم خدایا ...

خدای مهربون من برای تمام داده ها و ندادههایت شکر میکنم برای روزهای خوبم شکر و میدونم تو روزهای ناخوشی خودت حواست هست میدونم خدایا ولی چه کنم کم صبرم خدای مهربون من