امروز قاطیم اساسی

خونه قبلی که تسویه حساب کردم قبلا گفته بودم یک ادم ببخشید شدید بیشعوری صاحب خونه بود که خیلی اذیتم کرد برای تسویه . یک قبضش بود که مدت زمان میبرد تا بخواد کارهاش انجام بشه منم یک اشنایی داشتم که دادم اون کار رو انجام بده واسم . خوب بروکراسی اداری زمان بر هست و طبیعی بود. صاحب خونه 100 دفعه زنگ زد و من توضیح دادم و دیدم نمیشه به همون بنده خدا اشنای خودم که فقط در حد اشنایی هست و چیزی از من نمی دونه گفتم اون هم تماس گرفت و مشکل قبض حل شد اما بشنوید از این صاحب خونه بیشعور که رفته و پشت سر من چه بد و بیراه هایی گفته من نمیدونم چرا اینقدر ادمها بیشعورند نمیدونم واقعا چرا؟ نمیدونم چرا این ها به خودشون اجازه میدهند قضاوت کنند راجع به کسی که نمی شناسند من اصلا با این اقا صحبت نکردم اجراش هم ماه به ماه ریختم سر وقتش هم ریختم اون وقت اینقدر پشت سرم بدو بیراه بگه ؟؟/

خدایا امشب شب قدر هست خدایا تو میدونی که من بدی در حق کسی نکردم . خدایا یعنی این ادم به شب قدرم معتقده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

که ندانسته اینقدر پشت سر من حرف میزنه ...

خدایا تو میدونی که من تو زندگیم سرم انداختم پایین و فقط زندگی کردم  به کسی هم کاری ندارم اون وقت این حقه منه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا کجای این دنیایی پس کی میخواهی جواب این ادمها رو بدی ؟ هان کی میخواهی ؟؟؟؟؟؟

تا کی باید صبوری کنم و سکوت کنم ؟ تا کی باید اینجوری زندگی بگذرونم ؟ چه جوری ....

خدایا نمخواهی جواب من رو بدی ؟  .............

خدایا شکرت که لااقل از دست این ادم مزخرف نجات پیدا کردم

روزهای خوب و ....قطعا خوب من

خستگی ادامه دارد 

روز 5 شنبه طی اقدام کاملا متحیر القولی پاشدم رفتم شهر پدر گرام و خوب از اونجایی که باغ میوه دارند مشغول جمع کردن میوه و مربا درست کردن و بالتبع تهیه اب میوه ،کمپوت ...... شدم یعنی از روز 5 شنبه عصر تا عصر جمعه کاملا مشغول بودم و خوب چون ورزه هم بودم فشار بیشتری بهم اومد . دیشب اومدم خونه و کمتر از نیم ساعت به افطار بود . فقط سنجد رو بردم حمام دوش گرفتم و بعد هم افطار که شامل خوردن چای،اب میوه و شربت میشد . کلا مدت زیادی همین جوری میخورم فقط . دیگه غذا حسابی حذف شده . بعد هم تا سحر بیدار موندم و غذایی درست کردم که اندازه گنجشک خوردم . امروز هم طبق معمول خسته کوفته اومدم سرکار. البته پیامک خوش الحان واریز حقوق که عالی بود بقیش زیاد جالب نبود از صبح البته انرژی منفی نمی خوام بدهم . میدونم که اتفاقات امروز باید میافتاد . درگیری لفظی با صاحب خونه قبلی .. اشتباه ارسال شدن مدارک ، جلسه بدون هماهنگی با من و درگیری با مدیر عامل که مگه من عروسک خیمه شب بازیم . عدم حضورم تو جلسه ....

خوب اینها رو گذاشتم پای اینکه ماه رمضان هست و همه بی اعصابند. که خودم هم بی اعصابم بالتبع

ولی تمام اینها باعث نمیشه که من فکر کنم روزم خراب شده نه روز من خراب نشده هنوز تا شب 11 ساعت راه هستو من میتونم با خیال راحت برنامه ریزی کنم .

البته برنامه ریزی من باید از نزدیک افطار شروع بشه چون طبق دو ماهه گذشته امروز هم اضافه کاری هستم ....

دو ماهی میشه همش دارم اضافه کاری میکنم کارها زیاد هست و موندن من باعث میشه حقوق بهتری بگیرم خوب ...


دوستان نمی دونم چه جوری خدا رو شکر کنم بین تمام اینها وقتی داشتم این پست رو مینوشتم خبر خیلی خوبی دستم رسید . خبری عالی ......

یک مدت زمان لازم داره قطعی شد بهتون میگم تا توی شادی من شریک باشید

روزهای پر استرس

وای اصلا کی گفته باید روزه گرفت اون هم تو این وزهای گرم ؟ هان !!!!!!!!! دیگه نمیکشم دلم هم نمیاد که روزه خواری کنم . موندم همین جور و از خدا میخوام توانی بده واسه ادامه این ماه عزیز....

تصمیم برای رفتن گرفتم دست و پام داره میلرزه خیلی هم میلرزه اما تا ثابت شدن دست و پاهام صبوری میکنم. نمیدونم چرا؟ ولی فقط این رو میدونم که رفتن بهتر از موندن هست .

و به خاطر این موضوع محل کارم رو عوض نکردم همین جا میمونم دعا کنید بتونم مشکلات مالی رو حل کنمو بتونم از عهده مخارج رفتن بر بیام . برام دعا کنید تو این روزهای عزیز تو این شب های زیبا

خدایا خدای مهربون من برای همه چیز ممنون

واسه سنجد میخوام ماشین شارژی بگیرم . خوب قیمت ها متفاوت هست ولی امرروز صبح که بیرون بودم چند تایی دیدم که فقط واسه اتاق سیسمونی بوده ولی قیمتش نصف بقیه بود . شاید دست دو بگیرم. البته نمیدونم واقعا کاربرد داره واسش یا نه؟

مسیرخونه تا مهد نزدیکه منم ماشین ندارم . اگر میشد با اون بره و بیاد عالی میشد . اگر نظری دارین بذارین واسم ...ممنون

خدایا شکرت

سردرگمی من . برم یا نه .....................

دوستان عزیزم . مدتی هست میخوام یک موضوعی رو بگم بهتون  و مشورت بخوام دوست داشتم بلاگ فا درست بشه چون دوستان اونجا بیشتر بودند و نظر میدادند . که واسه من نشد و اینجا میگم واستون

خوب همون طور که همه در جریان هستین ،من دوسال پیش متارکه کردم وهنوز نتونستم رسما جدا بشم اقدامات کردم ولی هنوز به نتیجه نرسیده ...

خوب این رو هم همه میدونند که اون مرد تو این دوسال اصلا سراغی از من و بچه نگرفته و سنجد رو به دندون کشیدم و خوب اون اوایل خیلی تهدیدم میکرد این ارامش الان واسه من ارامش قبل از طوفان محسوب میشه ... مطمئنم اون مرد میخواد چند سال دیگه بیاد و من رو ازار بده سوابق خودش و خانواده اش رو دارم . مدت زیادی بود تصمیم داشتم از ایران برم ولی میدونستم اینکار امکان پذیر نمیشه تا زمانی که من حق خروج رو داشته باشم این حق خروج رو واسه سنجد نمیتونم بگیرم . واسه همون تقریبا گذاشته بودم به زمان و گفتم اگر روزی اومد چون ادرس نداره میره خونه پدرم و من قبل از هرچیزی میتونم جایی گم و گور بشم که پیدام نکنه . ولی خوب معضل مدرسه رفتن سنجد، سوابق کاری و بیمه خودم ..... باعث میشد دست و دلم بلرزه و تو خلوت خودم گاهی اشک بریزم ....

مقدمه چینی کردم که بگم از طریق یکی از دوستان کسی رو پیدا کردم کاملا قانونی و از طریق رابطه و دست بردن تو قانون میتونه من و فرزندم رو حکم خروج از ایران رو بده اما مشکل تازه شروع میشه

اول اینکه اون آقا اخرین سال خدمتش تو قوه قضائیه هست و اگر من تا پایان 94 نرم دیگه نمیتونم برم .

چون عدم حضور ایشون باعث میشه نتونم کاری کنم . بعد اینکه الان من موقعیت مالی مناسبی واسه رفتن ندارم نمیتونم از خانواده ام هم کمک بگیرم چون اونها اصلا نمیخوان من اینکار رو بکنم و اگر بدونند قصد رفتن دارم شک ندارم به اون مرد خبر میدهند 0اخه فامیل من دارم ؟؟؟؟)

خوب دوستان تا اینجا درست مسئله بعدی اینجاست اصلا من برم چیکار بکنم ...

چند جا درخواست کار دادم که ایالت ویرجینیا امریکا پذیرش داده واسه یک شرکتی ولی مسئله مهم گرفتن ویزای امریکاست که به این اسونیها نمیدهند ... من موندم یک دنیا سردرگمی .من موندم یک دنیا غصه ؟ چیکار کنم ؟

یک راه دیگه هم که به ذهنم میرسه برم یکی از کشورهای اطراف مثل هندولی اونجا هم مشکل درامد هست چون میدونم کار پیدا کردن تو هند به این اسونیها نیست حالا منهای بحث امنیتش .

یکی از دوستهام  تو ایالت میسور هند هست بهم پیشنهاد داده که میتونم برم و درس بخونم ولی واسه کار باید خودم کاری ایجاد کنم حالا من چه کار یاونجا میتونم ایجاد کنم ؟

این موضوع مدتی هست خیلی ذهنم رو مشغول کرده شماها بگین چیکار کنم ؟ واقعا تو سردرگمی هستم جوری که حتی فعلا جابجایی از شرکت رو بیخیال شدم و منتظر موندم ببینم با این موضوع چکا رکنم؟

رفتن واسم بهتر هست یعنی ارامش روانی برای ترس از دست دادن سنجد ولی با مشکل مالی ،کار و بقیش چه کنم

خدایا ازت میخوام دستها م رو بگیری  خدایا به همین روزهای عزیز قسمت میدم یک راهی پیش روم بذار خدای مهربون من .

در سفر ...

امشب دارم با گوشیم این پست رو میزارم واسه اولین بار هست ـکلا اط دنیای تکنولوژی به دورم انگار 

تو ماموریتم فشار کاری زیاد بوده ـالبته فردا دارم برمیگردم با سنجدکم ـ دوستم که مشکل داشت باهاش خیلی صحبت کردم ولی یک جورهایی این ادم تو نقطه ای وایستاده که دوسال پیش من بودم .همون تردید ها همون نگرانیها . خیلی به شرایط من نزدیکه البته یک سری تفاوتهایی با من داره . اون هم اینه که همسرش دوستش داره و وواسه اون و بچش حاضره همه کار بکنه و واسه من اینجوری نبود . با همسرش صحبت کردم با خودش هم صحبت کردم یک جورهایی راضی کردم که برند و زندگی کنند ولی . . . این روزهایاد دردهای خودم میفتم دردهای زیادی که من رو به اینجا رسوند و خدا رو شکر میکنم واسه همه چیز ...

البته ابتدای این پست رو و سفر نوشته بودم ولی الان رسیدم مشهد و خوب امروز هم که روزه ندارم و از فردا مجدد شروع میشه خدایا بابت همه چیز ممنون. خدایا بابت توانی که میدی سپاسگذارم . خدایا ممنون

سفر این بار هم خوب بود . البته مشکل دوستم یک مقدار من رو ناراحت کرده بود ولی بد نبود . سنجد هر شب میرفت پارک و بیرون و بهش خوش میگذشت .....

تو حراجی لباس بچه تونستم یک کاپشن خیلی خوشگل مارک واسه سنجد به قیمت باور نکردنی بخرم . که خیلی خوشحالم بابت این قضیه چون تو فصل خودش میدونستم 4 یا 5 برابر این مبلغ رو باید پول کاپشن بدهم . دوستم با همه مشکلاتی که داشت رفت واسه سنجد کیک خرید و یک تولد کوچولو گرفت ... کلی هم غر زد که من دوست داشتم تولد خوبی واسه سنجد بگیرم ولی نیومدنت به موقع باعث این تولد کوچیک شد . خیلی دوست داشتم اخر هفته بمونم چون این مدت همش یا تو جلسه بودم و یا تو گرما تو راهها اما از شرکت زنگ زدند و مجبور شدم برگردم . .