-
دعا کنید برایش
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 11:58
اون اوایل که وایبر اومده بود من نداشتم یعنی گوشی اندروید نداشتم اگر الانم با همسر زندگی میکردم قطعا باز هم نداشتم . اون من رو از فیس بوک منع کرده بود جرات نداشتم اکانت فیس بوکم رو بدم .... حالا کلا دوتا عکس با مقنعه داشتم ها .... یاهو مسنجر بسته شده بود اون موقع ها من فقط با اووو اونم به خاطر دختر داییم که ایتالیا بود...
-
باز هم مریض شدم ....
شنبه 11 اردیبهشت 1395 13:08
چهارشنبه رفتم خونه . شبش مریض داشتم زنگ زدند دارند میان اشنا بود ولی جمع و جور کردم خونه رو اومد کارش انجام شد اخرها بود داشتم باهاش حرف میزدم حس کردم دنیا داره دور سرم میچرخه . وقتی رفتند با خودم گفتم لابد قندم افتاده پاشدم شربت عسل درست کردم فایده نداشت دنیا تو سرم میچرخید یکم صبر کردم دیدم نشد سنجد رو خوابوندم ولی...
-
ازاده و فرزاد
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 13:06
از ازاده و فرزاد تا اونجا نوشتم که من موندم آیا شماره بدم یا نه . با مشورت به این نتیجه رسیدم که من به ازاده اول بگم بهتره . میدونم همتون منتظر هستین که مشکل اینها حل شده و الان رفتند ولی خوب نه اینجوری تموم نشد روزی که به ازاده زنگ زدم اول اینکه خیلی سخت تونستم پیداش کنم . چون براش پیام گذاشتم و خیلی دیر به پیامم...
-
دیررسیدن
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 10:13
ای لهنت به هرچی ایمیل هرزنامه هست که اومدنشون باعث میشه ادم از ایمیل مهم عقب بمونه . ایمیل یاهو من مال دوران دانشجویی کارشناسی من هست . یعنی من هرغلطی کردم بااین ایمیل بوده حتی اون چت های تو یاهو مسنجر.... حالا اینها هیچیش مهم نیست میدونید مهم چیه مهم اینه که این ایمیل من روزانه حداقل 100 تا میل میاد واسم از معرفی...
-
روزها ی بعد مریضی
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 09:54
من اومدم حالا نه که فکر کنید قبراق و شاد و سرحال ها نه . یکم کج و معوج و زارو مریض ... روز یک شنبه که گفتم رفتم خونه تا شب فقط خوابیدم بعدم بیدار شدم از سرگیجه خودم رو تقویت کردم که البته باز هم حالم خوب نشد .و خوب روز دوشنبه رو تصمیم گرفتم بمونم خونه و استراحت کنم چون میدونستم با اون حال نزار برم خودم ضایع میشم و...
-
مریضی خیلی خر است
یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 12:26
مریض شدم خودم از سنجد بدترم ... دیروز رفتم خونه دیدم که این بچه بعد اینکه از پوشک گرفتم برا اولین بار کلی لباس کثیف گذاشته تو خونه .. همه رو شستم دیدم تبش قطع شده یکم غذا دادم غذا دادن همانا و ...اب خوردن بچه پشت سر همانا و بالا اوردنش همانا .... بردم شستم بچم رو خودم هم دوش گرفتم و دورو بر مرتب کردم اومد بغلم اشک جمع...
-
اشفته نوشت شنبه
شنبه 4 اردیبهشت 1395 15:58
من دارم بیهوش میشم . خوابم میاد . مرخصی ندادند بهم . میخوام خفه کنم همشون رو ...سنجدک یکم حال شبد میشه یکم خوب میشه این دیوانم میکنه این حالش این روزهاش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خسته ام عجیب .. باید سرراهخرید کنم برای کوچولویی که تو خونه هست و میدونم دلتنگ منه... و من عجیب دل تنگ سنجدکم و عجیب گریه میکنم پشت مانیتورم از این همه حجم...
-
روز مرد و تعطیلاتش
شنبه 4 اردیبهشت 1395 09:52
روز مرد مبارک باد روز 4 شنبه از سر کاررفتم خونه ، با سنجدک مشغول کیک پختن شدم چون شب عید بود طبق معمول حوصله نداشتم برم شیرینی فروشی . کیک پختم و بعد سنجد خورد و تا دیر وقت بیدار بودم بعد هم خوابیدم مشغول کارهام و درس خوندن شدم امیدم این بود روز بعد تعطیلم نه کاری بود نه دانشگاهی ....صبح سنجد زودتر بیدار شده بود بهش...
-
واقعا راهی برای رهایی هست ؟
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 09:50
دیروز گفتم که راهی کلنجاررفتم باهاش بعدش نت گوشیم خاموش کردم عصری میخواستم برم خونه روشن کردم دیدم زده اره حق خروج سنجد رو میدم به شرطی پدرت بیاد تعهد بده به من بگه تو کجایی . منم قاطی کردم گفتم من 100 تا مرد زیر دستم کار میکنند فکر میکنی میخواه یمن رو بشکنی تو فکر کردی من ادم قدیم هستم بلایی سرت میارم مرغان اسمون به...
-
جرات پیدا کردنم زیاد شد باز ...
سهشنبه 31 فروردین 1395 14:07
واسه دانشگاه مجبورم پاسپوتم رو بدم ، هیچ جور هم نتونستم در برم از زیرش چند باری هم پیچوندم ولی الان دیگه اسمم رو برد زدند و خوب منم باید ببرم پاسپورت رو چند روز پیش به راهی پیام دادم که یا وکیلت بگو یک کاری بکنه یا برو رضایت نامه بفرست برام تا بتونم برم دنبال کارهاش ..جواب نداد دیدم چند روز گذشت پیام دادم میخواهی من...
-
به بهانه روز پدر
دوشنبه 30 فروردین 1395 12:47
این نامه رو برای بابام مینویسم ولی میدونم هیچ وقت بهش نمیدم میدونم هرگز نمی تونم حرفهام بزنم برای همین فقط اینجا براش مینویسم بابا سلام خوبی بابا ،چقدر ریش هات سفید شده مو هم که دیگه نداری من هنوز یادمه وقتی موداشتی وقتی تمام موهای صورتت مشکی بود بابا میدونی از کی تو رویادم میاد وقتی من خیلی کوچیک بودم یادمه راه...
-
حماقت من ..
یکشنبه 29 فروردین 1395 13:11
اقا لعنت به دهان یکه بی موقع باز شود لعنت به منی که موثر بوده باشم تو زندگی یک احمق نگین چرا بی ادب شدم میخوام خودم رو دار بزنم احساس عذاب وجدان داره خفم میکنه . من لعنتی .... البته دارم خودم درستش میکنم ولی اگه دیر میفهمیدم چی؟ یادتونه از اون دوستم که گفتم به نظر من نیاز به روانشناس داره .باید دارو بخوره البته بهتره...
-
شروع هفته ای دیگر
شنبه 28 فروردین 1395 12:57
مهمون یپنج شنبه شب خوب بود . تصمیم دارم هفته بعد هم بقیه دوستان رو دعوت کنم. انشالله که توکل بر خدا بتونم وکارهاش انجام بدم . روز جمعه تصمیم داشتیم با یک یاز دوستان بریم بیرون که باد اومدو پشیمون شدم و همراهشون نرفتم سنجد سرما نخوره اما عصر یکی از دوستان اومدو بهزور برد بیرون هرجا هم میگفت من مخالف بودم که بالاخره چون...
-
روزهای اخر هفته
پنجشنبه 26 فروردین 1395 10:06
امشب میهمان دارم من یک میزبانم که الان اومدم سرکارم چون مجبور شدم کارم عقب افتاده بود . دیروزم یک جنگی بامدیر داشتم که ربطی به عقب افتادگی کارم نداشت ولی ترجیح دادم امروز بیام . بعدش باید برم دانشگاه . شب هم مهمون دارم . چند تا از دوستانم خونمون هستند.... دیشب یکم دسر و کیک و... درست کردم بقیه هم مواد لازمش تهیه و تو...
-
زیر بارون میرم و...
چهارشنبه 25 فروردین 1395 09:23
دیروز تهران بارونی بود بارونی بارونی ... یک بارون تند و بی محابا تو همون از شرکت زدم بیرون این روزها دارم خودم رو می سازم یک خود نو... من تنها خودم رو می سازم غصه هام رو تمو کردم زندگی رو شروع کردم عجله ای ندارم باید از نو ساخته بشه این دنیای قشنگ من . تو بارون دیروز هندفری گذاشتم و دیدم زیر بارونم زیر بارون تند بهاری...
-
یک دوراهی رازداری کنم یانه ؟
سهشنبه 24 فروردین 1395 12:58
ازاده تودوران دانشجویی عاشق شد شایدم ما فکر میکردیم ... عشقشون عجیب بود و پرمخاطره فرزادپسر خوبی بود ،زبانزد همه بودند اینها . با هم دعوا داشتند مشکلات زیاد داشتند ولی یک چیزی این پسر داشت به اسم غیرتی بودن که حسابی رو مخ بود اینکه میگم غیرتی نه اینکه گیر روسری عقب رفته ازاده باشه یا مانتوی کوتاهش نه . گیر رفت و امد...
-
حس حمایت شدن
دوشنبه 23 فروردین 1395 10:20
گفته بودم تاالان و به این سن حمایت مردونه رو نداشتم میخوام بگم روز شنبه حس کردم دارم.. دوستی دارم که حدود 14- 15 سال هست دوستیم با همه اختلاف نظرها با هم دوستیم و باقی خواهیم ماند.. این دوستم یک جفت دوقلو خواهر زاده داره یکی از ای قل ها مریض و از وقتی اومدند تهران هم دانشجوی ارشد هستند و هم مشغول کار . منم که تهرانم...
-
مریضی بی دلیل خر است ..
دوشنبه 23 فروردین 1395 09:41
مریضی بی دلیل خر است .. روز شنبه بعد محل کارم خواهرزاده دوستم (راجع بهش بعد مینویسم)زنگ زد که میخوام داروها بگیرم بیا همراه ما بریم . یکی شون مریض خودم هست . منم گفتم باشه سنجد رو دوستم از مهد برد خونه ما هم رفتیم تجریش واسه پیداکردن داروها و خوشبختانه پیدا کردیم بعد هم اومدیم خونه ... اونها رفتند منم حالت تهوع شدید...
-
روزها ی اخر هفته ام
شنبه 21 فروردین 1395 11:37
چهار شنبه از سر کاررفتم خونه . دوستم اومده بود همون دوستم که نیاز به روانشناس داشت شدی معتقدم نیاز داره هنوزم اما خوب قبول نمی کنه به منم ربطی نداره ... حسابی خسته بودم و مشغول جمع و جور کردن خونه البته بعدش هم مریض داشتم رفتم کلینیک و تو کلینیکمکارم تموم شد باز پروسه زندگی . دیر وقت خوابیدم صبحم دانشگاه رفتم اما چون...
-
فان یا فال؟
شنبه 21 فروردین 1395 10:03
نمی دونم بگم فال یا بگم فان من خودم اعتقادی به فال نداشته و ندارم . از نظر من اگه راست بود زندگی خود طرف بهتر از این بود بیاد فال من رو بگیره ولی به انرژی اعتقاد دارم.... خیل یدر خونه فال و فالگیر نرفتم و معمولا نمیرم . یک بار با دوستان دوره کارشناسی یادمه رفتیم ومن نرفتم فالم ببینه ولی خانم برگشت گفت ...یک خواستگار...
-
دارم الزایمر میگیرم ؟
سهشنبه 17 فروردین 1395 13:14
جدی جدی دارم الزایمر میگیرم ها ...یادم نمیاد چی میخواستم بنویسم .. کارهام داره رو به روال میره خوبه راضیم . هنوز وزارت خبری نیست . باید بیشتر فکر کنم برم رو مغزشون .از اون طرف تو این شرکت هم فشار میارند که باید قرار داد یک ساله امضا کنی ..... نمی دونم توافق میرسم باهاشون یا نه ؟ مبلغ شرایط و... امیدوارم توافق حاصل بشه...
-
سیزدهی که گذشت و...
شنبه 14 فروردین 1395 09:35
من یاد گرفتم برای خوشحال بودن قرار نیست بمب اتم بشکافی .... فقط قراره خودت بخواهی . پنج شنبه روز تعطیل بود و ما 4 شنبه عصری زودتر تعطیل شدیم و بدو بدو با سنجدک رفتیم قول تاب و سرسره داده بودم که بردمش و کلی بازی کرد بعدم رفتیم یکم خرتو پرت خریدیم و رفتیم خونه . شبش هم کلی با سنجد بازی کردیم .برنامه داشتم روز پنج شنبه...
-
روز مادر و غربت من
چهارشنبه 11 فروردین 1395 12:28
میدونید خیلی سخته که ادم یک چیزهایی ببینه و بعد فراموش کنه و بذاره سرپوش بمونه و نخواد هیچ وقت فکر کنه به اونها ... گفته بودم وقتی باردار بودم با پدری کههمسر و خانوادش از من در اوردند . وقتی بچم دنیا اومد و دکتر گفت سالم . بیشرف به جای شکر خدا میگفت شماها که میگفتین استرس داشته باشه بچش مشکل پیش میاد دیدین هیچی...
-
قول و قرار امسال من
سهشنبه 10 فروردین 1395 12:09
گفته بودم هر سال اول سال میشینم مینویسم که اهدافم تو سال جدید چیه ؟ اهداف سالانه ام چیه اهداف کوتاه مدتم چیه ؟ ... تمامشون مینوشتم امسال وقت نکرده بودم بنویسم ولی دیروز بعد اینکه برق کل شرکت قطع شد و ما زود جمع کردیم بریم با سنجد رفتیم بیرون با یکی از دوستانم قرار داشتم با سنجد رفتیم خرید مختصری کردیم دوستم اومدو تو...
-
ماجراهای ما
دوشنبه 9 فروردین 1395 11:30
از بغض عجیبم امسال گفتم ولی از بقیه ماجراها دور ماندیم ..... چند تا ماجرا هست دلممیخواد تعریف کنم براتون . دوستی دارم دندون پزشک . البته ایشون هم دانشگاهی من دوره لیسانس بود بعد به دلایلی ول کرد رفت خارج و اونجا درس خوند شد دندون پزشک و برگشت ایران چند سال پیش اومدم من از طریق فیس بوک پیداش کردم و کلی خوشحال شدیم اون...
-
دلم گفته دنیا عجیب
دوشنبه 9 فروردین 1395 09:44
دلم گرفته دنیا .... یک بغض دارم نمی دونم چراها ... یک چیزی ته دلم سنگینی میکنه .... سه تا عید هست تنهام . با پسرم دیگه عادت کردیم . دیگران هم عادت کردند به تنهایی ما دوتا . تا به امروز حس نکردم نیاز هست کسی کنارم باشه .... تمام دلایلم پسرکم هست و بود البته خودم هم ترسیدم از اینده از مردها از همه چیز .... ولی این عید...
-
عید هم تمام شد
یکشنبه 8 فروردین 1395 10:36
سلام به همه دوستان ..... خوب عیدتون مبارک تعطیلات ما هم تموم شد برگشتیم سرکار.... شنبه خر است اصلا شدید هم خر است . تازه فکر کنم شنبه دیگه حسابی خر باشه چون دیگه همه میرند سرکار فقط ما بینواها نیستیم .. خوب طبق معمول باید از سفر نامم بگم براتون . روز سه شنبه بعد از سرکار رفتم خونه و مشغول شدم هم خونه رو جمع و جور...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 25 اسفند 1394 09:53
دیر اومدم بگم براتون . ببخشید سرم خیلی شلوغ بود بیش از اندازه واسه همون دیر اومدم و میگم . مشکل چک دانشگاه در اخرین لحظه های امروز حل شد اونم نه که حقوق گرفته باشم دیشب یکی از دوستانم زنگ زد قبلا بهش گفته بودم که چک دانشگاه دارم . چون خواهرش مریض بودو پیش من اومده بود .. گفت خواهرم گفته من ماه دیگه مراسم عروسی دارم...
-
خدایاکرامتت لازم عجیب
سهشنبه 18 اسفند 1394 12:09
وقتی قراره بباره واست میباره شک ندارم من .... تو این اوضاع درب و داغون من ،واسه ترم پیش چک داده بودم دانشگاه و خوب تو موعدش چون نشد زمگ زدم چک رو نگه دارندو بعد خورد خورد مبلغ رو دادم که همه رسید دارند و مستند هست. این رو بگم چک برای برادرم بود من خیالم راحت بود . اخرین واریزی من 20 بهمن بود و به مسئول امور مالی گفتم...
-
روزهای پایان سال ما
شنبه 15 اسفند 1394 12:53
خوب گذشته رو تو گذشته گذاشتم و تموم شد رفت.... الان بوی بهار میرسد شبنم یار میرسد ... اصلا کی گفته من شعر بخونم ..... حالم خوبه سنجد مهربون خوبه زندگی خوبه البته نه زیاد خوب ها . اقا این مشکل پول چیه که حل نمیشه . یادمه پایان 93 برای من عجیب پرپول بود دوستان وب قبلی یادشون هست . یک وام خونگی به اسمم دراومد تی وی خریدم...